وصل
(وَ)
فارسی[ویرایش]
ریشهشناسی[ویرایش]
- پهلوی
- وَسلیدن = وصل کردن وَسلش، وَسل = وصل {وسلیدن: ریخت دیگری از وَستن ( بستن ) ( بسنجید با گسستن و گسلیدن ) . به معنای به هم بستن، به هم رساندن و . . . } استاد محمد مقدم، وصل و فصل عربی را دارای ریشه ٔ ایرانی می داند ( بن مایه: راهنمای ریشه فعل های ایرانی، صفحه ۳۶ ) . آیا وس ل ( ریشه توسل ) نیز به همینجا مربوط است؟} وسل= وصل= وستن، بستن، وسلش، وسلیدن، وسلاندن، وس، وست، پیوستن، پیوند، به هم رسیدن، به کار افتادن برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) . اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) و ( ( زبان سازی دیرینه و نو ) ) .
مصدر لازم[ویرایش]
- پیوستن، به هم رسیدن.
مصدر متعدی[ویرایش]
- پیوند کردن، پیوند دادن.
منابع[ویرایش]
- فرهنگ لغت معین
(وُ یا وِ)
اسم[ویرایش]
- استخوانی که نشکند و با استخوان دیگر نیامیزد.
- فراهم آمدنگاه دو استخوان، محل اتصال دو استخوان ؛
جمع[ویرایش]
- اوصال.
منابع[ویرایش]
- فرهنگ لغت معین
برگردانها[ویرایش]
|
- انگلیسی
- on