نتایج جستجو

(چِ یا چُ کِ) (ق تشب.) به طوری که، بدانسان که. آن طوری که. فرهنگ لغت معین...

(وَ) (ق مر.) پابرچین: آهسته راه رفتن، طوری که صدای پا شنیده نشود. فرهنگ لغت معین...

هَرْکِرُمْ :(harkerom) در گویش گنابادی یعنی هر طوری هم ، هر کاری هم ، هر اتفاقی ، تحول ، تغییر...

آبزیر کاه و ماموز بودن گویند . به طوری که کسی سر از کار آنها در نمی آورد و آنان دائما در حال نالیدن هستند و شرایط را طوری نشان میدهند که انگار بر وفق مراد...

بازی‌هایی مانند بدمینتن، تنیس، پینگ‌پونگ و والیبال برای آغاز کردن بازی ضربه زدن به توپ به طوری که توپ از روی تور رد شود.) آیپا: /sɛɾv zædæn/ ترجمه‌ها...

) در جای خود جنبیدن و پیچیدن. رفت و آمد کردن به آهستگی. نمو کردن کودک به طوری که خود بتواند راه برود. فرهنگ لغت معین انگلیسی wriggle worm wiggle squirm...

(~. گِ رِ تَ) دو کف دست را بهم متصل کردن به طوری که دیگری بتواند پا بر روی آن گذارد و از دیوار بالا رود. فرهنگ لغت معین...

(~.) فرانسوی با فشار آخرین حد پدال گاز به طوری که وسیلة نقلیه بسیار تند حرکت کند. (عا.) بسیار تند و سری عربی فرهنگ لغت معین...

(رُ) عربی دوخت دررفتگی‌ها و پارگی‌های پارچه یا فرش به طوری که به آسانی قابل تشخیص نباشد. فرهنگ لغت معین انگلیسی darn mend fettle...

(لُ غَ یا غِ) عربی لثغة گرفتن زبان و شکستگی آن به طوری که حرف سین را ثاء یا راء را غین گویند و مانند آن. فرهنگ لغت معین...

(کُ) عربی خورشید گرفتگی، هنگامی که کرة ماه بین زمین و خورشید طوری قرار بگیرد که مانع از تابش نور خورشید به قسمتی از سطح زمین شود. فرهنگ لغت معین آفتاب...

دَ) (عا.) آب افتادن میوه‌ای به سبب فشار چنان که به حد اضمحلال رسد، له شدن. بسیار پخته شدن بادنجان و کدو و بامیه به طوری که به لزجی گراید. فرهنگ لغت معین...

(اَ بَ) عربی جِ انب انبه‌ها. مجازاً: به مطلق اشیایی که با عسل و مربا سازند، اطلاق کنند، به طوری که انجبات و مربیات مترادف محسوب شود. فرهنگ لغت معین...

فارسی /آمدن/ئو/ آمدن‌و (گفتگو): طوری پیش آمدن که؛ چنان اتفاق افتادن که؛ فرض کردن که. آمدی و توی این معامله ضرر کردی آنوقت میخواهی چه کنی؟ فرهنگ بزرگ سخن...

دسته‌ای از پستانداران تیزدندان که دندان‌های پیشین آن‌ها پیوسته رشد می‌کند، به طوری که جانور ناچار است برای کوتاه کردن آن‌ها هر چیز را که در دسترس می‌یابد بجود،...

(کَ لَ دَ یا دِ) چوبکی باشد که یک سر آن را به دول آسیا به طوری نصب کنند که از گردش سنگ آسیا آن چوبک حرکت کند و از دول کم کم دانه در آسیا رود؛ لکلکه. فرهنگ...

(اِ کُ) فرانسوی بازگشت صوت پس از برخورد با مانع به طوری که با صوت ارسالی مخلوط نشود و صدای آن از صدای اول جدا شنیده شود، پژواک (فره) دستگاهی برای پخش صدا...

(لِ لِ) لکلکه: چوبکی است که بر دول آسیا طوری نصب کنند که چون آسیا به گردش درآید، سر آن چوب حرکت کند و به دول خورد و دول را بجنباند و دانه به تندی در گلوی...

کباده را به دست چپ و زنجیر آن را به دست راست گرفته بالای سر خود می‌برد و طوری حرکت می‌دهد که دست‌ها از آرنج تا مچ به طور افقی روی سر قرار گیرد. فرهنگ لغت...

خود دارد . میتوان گفت که این سلاح یکی از برجسته ترین سلاح های سرد در میان سلاح های نینجا است به طوری که در تمام فیلم ها و سریال ها از آن یاد شده است ....