نتایج جستجو

ظلم کردن...

(غَ) عربی ستم، ظلم. ستم کردن، ظلم کردن. فرهنگ لغت معین...

(عُ) عربی دشمنی کردن. ستم کردن بر کسی. دشمنی، ظلم. فرهنگ لغت معین...

(ض) عربی ظلم، ستم. فرهنگ لغت معین...

(اِ تَ) ستم، ظلم. فرهنگ لغت معین...

(~.) کسی که به او ظلم شده و تقاضای رسیدگی می‌کند. فرهنگ لغت معین انگلیسی plaintiff complainant...

(~.) متعدی، ظلم کننده. فرهنگ لغت معین انگلیسی unmercifully unmerciful cruel...

(~.) (ح ظلم. فرهنگ لغت معین انگلیسی tyranny ravage ferocity enormity tyrannous...

پامال :(pamal) در گویش گنابادی یعنی لگد کردن ، با پا کوفتن ، کوبیدن ، از بین بردن ، بی حقی ، ظلم انگلیسی trample...

(~. شُ دَ) عربی درخواست رفع ظلم و ستم نمودن. فرهنگ لغت معین...

(شَ طَ) عربی (اِم دوری از ح ستم، ظلم. زیادت. فرهنگ لغت معین...

(س تَ) پهلوی ظلم. فرهنگ لغت معین انگلیسی tyranny oppression injustice cruelty tyrannize oppressive oppress right...

عربی /ظُلامِه/ ظلامه آنچه به زور ستانده شود. ستم، ظلم. (جمع): ظلامات. شکایت، تظلم، دادخواهی، مظلمه. فرهنگ لغت معین...

ستم، دست‌اندازی، ظلم. تجاوز کردن؛ دست‌اندازی‌ کردن به چیزی. ستم ‌کردن. از حد درگذشتن. ~تعدی کردن: (مصدر متعدی) تجاوز کردن؛ دست‌اندازی ‌کردن. ترجمه‌ها...

زرم زورم :(zerma zorma) در گویش گنابادی یعنی ناله و فغان و فریاد از ظلم و ستم ، خواهش و التماس...

جور، درازدستی، دست اندازی، ستم، ظلم، گردنکشی، تعدی کردن، دست اندازی کردن، گردن کشی کردن عربی گردنکشی کردن. دست درازی کردن و تعدی کردن. فرهنگ لغت معین...

(اُ تُ لُ) گرفتن چیزی به زور. لاف زدن. تندی، خشونت. ظلم، زور. فرهنگ لغت معین انگلیسی violence...

(یِ) عربی عانیة مؤنث عانی ؛ زن بندی و گرفتار. زن (بدان جهت که چون شوی بر او ظلم کند کسی به فریادش نرسد) عوانی. فرهنگ لغت معین...

یک جنگ داخلی در ترکیه میان کردها و ترک‌ها که برای جلوگیری از اعدام و ظلم به کردها درست شد. این جنگ میان پ.ک.ک و کشور ترکیه بود و است...

(ظُ) عربی ستم کردن. بیداد، ستم. فرهنگ لغت معین (ظُ لَ) عربی جِ ظلمت ؛ تاریکی‌ها. فرهنگ لغت معین ایتالیایی oppressione انگلیسی tyranny injustice cruelty...