نتایج جستجو

واژگون ساختن...

(~. شُ دَ) واژگون شدن اتومبیل یا هر چیز دیگر. فرهنگ لغت معین...

فارسی /بر/گشتن/ برگشتن رجعت کردن، منصرف شدن، تغییر یافتن، واژگون شدن. مراجعت کردن. برگشت، برگشتی –––– ترجمه‌ها فرهنگ لغت معین...

(~. گَ دَ) مراجعت کردن. تغییر یافتن. واژگون شدن. فرهنگ لغت معین...

(چَ. شُ دَ) منحرف شدن، واژگون گردیدن. طرف دار سیاست دست چپی شدن. فرهنگ لغت معین...

(سَ) سراکون، سرنگون، واژگون. فرهنگ لغت معین...

نگون، واژگون: سرآگون. فرهنگ لغت معین...

(تَ) عربی واژگون کردن، سرازیر ساختن. فرهنگ لغت معین...

پهلوی سرنگون، واژگون. فرهنگ لغت معین انگلیسی invertible inverse additive inverse...

capsizes، حال استمراری capsizing، گذشته ساده و گذشته استمراری capsized) کله‌پا شدن، واژگون شدن واژگون کردن کشتی keel over turn turtle capsized capsizer...

فراتر رفته است و به نظر می‏رسد توالی لایه‏ها در آن معکوس شده است. «چین واژگون» هم‌ارزِ «overturned fold, inverted fold, reversed fold»؛ منبع: گروه واژه‌گزینی...

(~. مُ عَ لَ) (عا.) سرنگون، واژگون. فرهنگ لغت معین...

(نِ) خم شده، واژگون. فرهنگ لغت معین انگلیسی ill favored...

مرام‌های سیاسی خود خواستار دگرگونی‌ها و تحولات انقلابی و تند می‌باشند. واژگون، واژگون شدن اتومبیل، چپ کردن ماشین. کسی که با دست چپ کار می‌کند، چپ دست. چِپَ:...

ایتالیایی capovolgere rovesciare...

(گَ) دگرگون. دیگرگونه: رنگی دیگر. جور دیگر، طور دیگر، نوع دیگر. سرنگون، واژگون. مضطرب، شوریده. فرهنگ لغت معین...

(سَ. نِ) واژگون. فرهنگ لغت معین انگلیسی suberter plummet overthrow overset fritillary fritillaria unseat...

(بَ گَ دِ) برگشت داده، رد کرده. واپس برده. پشت و رو کرده، واژگون شده. ترجمه شده. فرهنگ لغت معین...

(ژِ) سرنگون، وارون. باژگونه و بازگونه و واژگونه و واژگون و باشگون و باشگونه نیز گفته می‌شود. فرهنگ لغت معین...

(مُ کِ) (اِ بر رو درافتاده، سرنگون شده. سرنگون، واژگون. آن که سر خود را به زیر اندازد و به زمین نگاه کند. فرهنگ لغت معین...