نتایج جستجو

(کَ هَ نَ یا نِ) عربی کهنة کاهن. فرهنگ لغت معین (کُ نِ) قدیمی، فرسوده. فرهنگ لغت معین ایتالیایی stagionato usato straccio انگلیسی worn out worm eaten well...

کهنه شدن پیر شدن...

(فَ رْ) کهنه، فرسوده. جامة کهنه، پوستین کهنه. فرهنگ لغت معین...

پوشک کهنه ئ بچه راعوض کردن...

کهنه رانم زدن...

پارچه کهنه...

مبتذل‌کردن مانده کهنه بیات...

کهنه نشده...

(فَ دَ) ساییده شدن. کهنه و پوسیده شدن. ساییدن. کهنه و پوسیده کردن. فرهنگ لغت معین انگلیسی wear tire gnaw fatigue...

بازدید بعدی یا پایان چرخۀ تعویض ریل‌بند دوام نداشته باشد متـ . تراورس کهنه. «ریل‌بند کهنه» هم‌ارزِ «marginal tie»؛ منبع: گروه واژه‌گزینی و زیر نظر غلامعلی...

اتومبیل یاهواپیمای کهنه واسقاط...

(~.) کهنه پوش. فرهنگ لغت معین...

eski قدیمی کهنه...

فارسی /تازِه/ تازه مقابلِ کهنه؛ نو؛ جدید. با لفظ کردن و شدن و داشتن و ساختن استفاده می‌شود. مقابلِ پژمرده؛ مجاز شاداب؛ باطراوت. قدیمی، مجاز بارونق؛ باجلوه...

obsolete (تفضیلی more obsolete، عالی most obsolete) غيرمتداول کهنه...

[علوم جَوّ] برف انباشته‌ای که شکل بلورین اولیۀ آن قابل تشخیص نباشد. «برف کهنه» هم‌ارزِ «old snow»؛ منبع: گروه واژه‌گزینی و زیر نظر غلامعلی حدادعادل، دفتر...

طولانی نگهداری شده است و درنتیجه تغییرات مخربی در آن روی داده است. «کشت کهنه» هم‌ارزِ «old culture»؛ منبع: گروه واژه‌گزینی و زیر نظر غلامعلی حدادعادل،...

eskimiş کهنه، قدیمی، مهجور...

کهنه ظرف خشک کنی...

(چَ) لباس کهنه. فرهنگ لغت معین...