پرش به محتوا

پاس

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه‌شناسی

[ویرایش]
  • پهلوی

اسم

[ویرایش]
  1. عمل فرستادن یا روانه کردن چیزی به ویژه توپ به سوی بازیکن دیگر.
  2. حرکات دست مانیه تیزور برای خواب کردن کسی.

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین

ریشه‌شناسی

[ویرایش]

اسم

[ویرایش]
  1. نگهبانی، حر

استعاره

[ویرایش]
  1. رعایت، احترام.
  2. یک نوبت از چهار نوبت شب.
  3. نگاهداشت، حق شناسی.
  4. عمل حواله دادن کسی به جایی یا کس دیگ

ریشه

[ویرایش]
  1. ~ خاطر کسی را داشتن رعایت حال وی را کردن.

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین

برگردان‌ها

[ویرایش]
انگلیسی
pass