پرش به محتوا

پخچ

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه شناسی

[ویرایش]
  • ایرانی

آوایش

[ویرایش]
  • [پَخْج]

اسم

[ویرایش]

پخچ

  1. پخچ:در گویش گنابادی یعنی پهن ، گشاد ، کوفته شده ، کوبیدن.
  2. پهن. کوفته. پهن شده. (حاشيه فرهنگ اسدي نسخه نخجواني )
  3. پست.
  4. پژمرده. (غياث اللغات )
  5. پخچ شدن: پهن شدن بر اثر ضربه‌ای. پهن و با زمين يکسان شدن چيزي با فشاری. بواسطه فشاری از صورت نخستين گشتن و به پهني گرائيدن . پهن گشتن از زخمي يا زوري . (حاشيه فرهنگ اسدي نسخه نخجواني)
  6. پخچ کردن: پهن کردن چيزي در زير چيزي چون ميوه پخته زير پاي . پخش کردن . يکسان کردن با:

صفت

[ویرایش]
  1. ضعیف شدن.
  2. رنجور و غمگین شدن.
  3. پژمرده.
  4. ناق.

مترادف‌ها

[ویرایش]
  1. پخج

واژه‌های مشتق‌شده

[ویرایش]

مثال

[ویرایش]
  1. رفت برون مير رسيده فَرَم -- پخچ شده بوق و دريده علم (منجيک)

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین