پخچ
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه شناسی
[ویرایش]- ایرانی
آوایش
[ویرایش]- [پَخْج]
اسم
[ویرایش]پخچ
- پخچ:در گویش گنابادی یعنی پهن ، گشاد ، کوفته شده ، کوبیدن.
- پهن. کوفته. پهن شده. (حاشيه فرهنگ اسدي نسخه نخجواني )
- پست.
- پژمرده. (غياث اللغات )
- پخچ شدن: پهن شدن بر اثر ضربهای. پهن و با زمين يکسان شدن چيزي با فشاری. بواسطه فشاری از صورت نخستين گشتن و به پهني گرائيدن . پهن گشتن از زخمي يا زوري . (حاشيه فرهنگ اسدي نسخه نخجواني)
- پخچ کردن: پهن کردن چيزي در زير چيزي چون ميوه پخته زير پاي . پخش کردن . يکسان کردن با:
صفت
[ویرایش]- ضعیف شدن.
- رنجور و غمگین شدن.
- پژمرده.
- ناق.
مترادفها
[ویرایش]واژههای مشتقشده
[ویرایش]مثال
[ویرایش]- رفت برون مير رسيده فَرَم -- پخچ شده بوق و دريده علم (منجيک)
منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین