پرش به محتوا

پرس

از ویکی‌واژه

(پُ)

(اِم

صفت

[ویرایش]
  1. پرسیدن، پرسش.

(اِ

فارسی

[ویرایش]
  1. در ترکیب به معنی پرسنده می‌آید: بازپرس، احوالپرس.

پِرْسَ :(persa) در گویش گنابادی یعنی گشت و گذار ، تحقیقات میدانی برای سر درآوردن از چیزی یا بررسی صحت و سقم چیزی

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین

(پِ رِ)

ریشه‌شناسی

[ویرایش]

اسم

[ویرایش]
  1. دستگاه فشار که در صنایع سنگین و سبک مورد استفاده فراوان دارد، منگنه (فره)
  1. خبرگزاری، مرکز تهیه و انتشار خبر.

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین

(~.)

ریشه‌شناسی

[ویرایش]

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین

(پَ)

اسم

[ویرایش]
  1. پرده، حجاب.

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین

برگردان‌ها

[ویرایش]
فرانسوی

اسم

[ویرایش]
  1. سهم غذا مخصوص یک ن
انگلیسی
vise