پرش به محتوا

پلاس

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه شناسی

[ویرایش]
  • فارسی

آوایش

[ویرایش]
  • [پَل/آس]

اسم

[ویرایش]

پلاس

  1. نوعی از جامه‌های کم بهاء. (غیاث اللغات)
  2. جامه‌ای پشمینه و ستبر که درویشان پوشند.
  3. گونه‌ای گلیم، گلیم درشت، گلیم ستبر، گلیم نامرغوب.
  4. قسمي پشمينه گستردنی باشد شبيه به جاجيم.
  5. چيزي است مثل کرباس که از ريسمان پوست درخت سن بافند به هندی تات گويند.
  6. تکه‌ای از پارچه کهنه.
  7. اثاثیه منزل.
  8. مکر و حیله و روش مکر و حیله دانستن.

صفت

[ویرایش]
  1. (عامیانه): سرگردان، آسمان‌جل، آسمان‌پلاس.
مثال
[ویرایش]
  1. (حدودالعالم): اسب خيزد اندک، و جامه پشمين و پلاس و زعفران بسيار. (چغانیان)
  2. (حدودالعالم): رودينه خيزد و دانکوهاء خوردنی و جوال و پلاس بسيار خيزد. (موقان)
  3. (حدودالعالم): سبان بسيار خيزد و نمد و حقيبه و تنگ اسب و زيلوی و پلاس. (گوزگانان)
  4. (شاهنامه):بود جامه هاشان سراسر پلاس -- ندارند در دل ز يزدان هراس (فردوسی)
  5. (شاهنامه): يکی خانه بگزين که دارد پلاس -- خداوند آن خانه دارد سپاس (فردوسی)
  6. (شاهنانه): به دستان گری ماند اين چرخ پير -- گهی چون پلاس است و گه چون حرير (فردوسی)
  7. (شاهنامه): و گر بر گذشته ز شب چند پاس -- بدزدد ز درويش دزدی پلاس (فردوسی)
  8. (شاهنامه): شوم پيش يزدان بپوشم پلاس -- نباشم ز کردار او ناسپاس (فردوسی)
  9. (شاهنامه): پي مورچه بر پلاس سياه -- شب تيره ديدی دو فرسنگ راه (فردوسی)
  10. (ناصرخسرو): دو مخالف امام گشتستند -- چو سپيد و سياه خز و پلاس
  11. (ناصرخسرو): گر چه ز پشمند هر دو هرگز نبود -- سوی تو اي دوربين پلاس چو پرنون
  12. (ناصرخسرو): هر چند که پشم است اصل هر دو -- بسيار بهست از پلاس قالی
  13. (ناصرخسرو): زيرا که بر پلاس نه نيک آيد -- بردوخته ز شوشتری ياره
  14. (ناصرخسرو): چون گشته‌ای بسان پلاس سيه درشت -- نابسته هيچکس ره تو سوی بيرمی
  15. (ناصرخسرو): نيز بخوانمت گليم و پلاس -- چونت نبينم که خز ادکنی

واژه‌های مشتق شده

[ویرایش]

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین