پرش به محتوا

کک

از ویکی‌واژه

(كك

فارسی

[ویرایش]

کَکْ :(kak) در گویش گنابادی یعنی کال ، نارس ، نرسیده - به آن در گویش گنابادی کَغْ هم گویند.

ریشه‌شناسی

[ویرایش]

اسم

[ویرایش]
  1. زغالی که از سوختن ناقص یا تصفیة تقطیر زغال سنگ حاصل شود. تقریباً کربن خالص است و بدون به جا گذاشتن خاکستر کاملاً می‌سوزد و حرارت زیاد تولید می‌کند.

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین

(~.)

ریشه‌شناسی

[ویرایش]
  1. نانی که از آرد خشکه پزند.

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین

(کَ)

  1. کیک: حشره‌ای است کوچک به اندازة شپش که هنگام راه رفتن می‌جهد. ؛~ به تنبان کسی افتادن کنایه از: به هول و ولا افتادن، دچار وسوسه و هیجان شدن. ؛ ~ کسی نگزیدن بی اعتنا به امور بودن، بی خیال و لاقید همه چیز بودن. ؛ ~را در هوا نعل کردن کنایه از: رندی و زیرکی زیاد داشتن.

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین

(~.)

اسم

[ویرایش]
  1. کرک: ماکیانی که از تخم کردن باز مانده و مست شده باشد.

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین

برگردان‌ها

[ویرایش]
انگلیسی
flea