پرش به محتوا

belonging

از ویکی‌واژه

انگلیسی

[ویرایش]

آوایش

[ویرایش]
  • noicon(پرونده)
    خطای اسکریپتی: تابع «template_categorize» وجود ندارد.

فعل

[ویرایش]

belonging

  1. حال استمراری belonging.خطای لوآ در پودمان:utilities در خط 145: attempt to index upvalue 'category_namespaces' (a nil value).

اسم

[ویرایش]

خطای لوآ در پودمان:en-headword در خط 336: attempt to index field 'plqual' (a nil value).

  1. (ناشمردنی) تعلق، مالکیت، وابستگی.
    I have a feeling of belonging in London.
    من یک حس تعلق نسبت به لندن دارم.
    A need for belonging is fundamental to humans.
    نیاز به مالکیت در انسان بنیادی است.
  2. (شمردنی، بیشتر به صورت جمع) چیزهایی (جسم فیزیکی) که مال کسی است، وسایل.
    Make sure you take all your belongings when you leave.
    مطمئن شو هنگام رفتن، تمام وسایلت را باخودت می‌بری.

هم‌معنی

[ویرایش]

برگردان در دیگر زبان‌ها

[ویرایش]