پرش به محتوا

index

از ویکی‌واژه

انگلیسی

[ویرایش]

فعل

[ویرایش]
  1. (برنامه‌نویسی) عُضْویمودَن 📤[؟]:
    در پایتون، بتوانید یه نوبتیک[؟] را برای دَسْرِسیدن 📤[؟] به عضو یکم بوسیله کروشه‌ها مانند my_list[0] بِعُضْویمویید.🗨️ In Python, you can index a list using square brackets, like my_list[0] to access the first element.
    برای دسرسیدن[؟] به یه نویسه خاص در یه رشته، بتوانید رشته‌ها را بِعُضْویمویید: my_string[2] بِهِتان سومین عضو را بدهد.🗨️ To access a specific character in a string, you can index the string: my_string[2] gives you the third character.
  2. (رایانش) نَمایِزْدَن 📤[؟]:
    ما، برای جویشپذیری بهتر، به نَمایِزْدَن 📤 مدخل‌های جدید پایگاه‌داده نیازائيم[؟].🗨️ We need to index the new entries in the database for better searchability.
    شما برای اَفْزائیدن 📤[؟] بهینگی پرسجوها به نَمایِزْدَن 📤 جدول‌های پایگاه‌داده نیازائيد[؟].🗨️ We need to index the database tables to improve query performance.
  3. هَمْساندن 📤[؟]:
    دولت عَزْمید[؟] که حداقل دستمزدها را با تورم هَمْسانَد.🗨️ The government decided to index the minimum wage to inflation rates.
  4. نَمایِزْدَن 📤[؟]:
    او برای نَمایِزْدَن 📤، برای موسسه‌های حقوقی، شُغلشته شد[؟].🗨️ She was hired to index the documents for the law firm.
    این مقاله‌ها، در مخزن دیجیتالمان، نَنمایْزِشْته شَوینَنْد[؟].🗨️ These articles will be indexed in our digital repository.

اسم

[ویرایش]
  1. نمایه:
    اطلاع‌های مورد نیازم را در نمایه آخر کتاب یافتم.🗨️ I found the information I needed in the book's index at the back.
  2. شاخص:
    شاخص بورس امروز ۲٪ بالا رفت.🗨️ The stock market index rose by 2% today.
  3. فهرست؛ زمره:
    در این زمینه، واژه‌های «عشق» و «نفرت» در فهرست احساسات شَمَلِشته بشوند[؟].🗨️ In this context, the words 'love' and 'hate' are included in the index of emotions.