پرش به محتوا

smoke

از ویکی‌واژه

انگلیسی

[ویرایش]

دیگر شکل ها

[ویرایش]
  • smoak (بدون کاربرد)

ریشه

[ویرایش]

smoke گرفته شده از انگلیسی میانه، smoca («دود») از انگلیسی باستان که احتمالا یکی از قالب‌های گرفته شده از فعل smocian (دود کردن) باشد. از نیازبان‌های ژرمنی smukōnan (دود کردن) یا ریشهٔ دیگر در نیازبان‌های ژرمنی smeukanan (دود کردن) است.

آوایش

[ویرایش]

اسم

[ویرایش]

خطای لوآ در پودمان:en-headword در خط 336: attempt to index field 'plqual' (a nil value).

  1. (ناشمردنی) دود، دود به همراه ذرات ریز ماده که در میانهٔ آن در اثر سوختن پدید می‌آید.
  2. (محاوره‌ای، شمردنی) یک نخ سیگار
I need to go buy some smokes
من باید بروم چند تا سیگار بخرم.
  1. (محاوره‌ای، شمردنی، همیشه مفرد) بازهٔ زمانی که کسی در آن سیگار می‌کشد. طول عمل سیگار کشیدن.
I'm going out for a smoke
می‌روم بیرون یک سیگار بکشم
  1. (ناشمردنی، ظاهری) یک هیجان زودگذر، یک چیز بیهوده یا بی نتیجه، غیرواقعی، چیزی که هرگز به واقعیت تبدیل نشود، مانند سراب
The excitement behind the new candidate proved to be smoke
معلوم شد که هیجان و امید پشت نامزد تازه، بی نتیجه بوده است.
  1. (ناشمردنی) رنگ خاکستری کمرنگ
  2. (ناشمردنی، ارتش) پراکنده کردن یک مایع یا جامد که ذرات بسیار ریزی دارد در هوا به منظور مشاهدات هوایی زمین دشمن.
  3. (محاوره‌ای، بریتانیایی) به صورت The Smoke به معنی شهر لندن

هم معنی

[ویرایش]

عبارت‌های گرفته شده

[ویرایش]

فعل

[ویرایش]
  1. (با مفعول) سیگار کشیدن، دخانیات کشیدن (از هر نوعی)
  2. (بدون مفعول) به صورت عمومی سیگار کشیدن (سیگاری بودن)، اهل دود بودن
Do you smoke?
آیا سیگار می‌کشید؟ (فرد سیگاری هستید؟)
  1. (بدون مفعول) دود درست کردن
My old car was still smoking even after the repairs
خودروی کهنهٔ من حتی پس از تعمیر هم دود می‌کرد.
  1. دود دادن، دودی کردن، روشی در پخت خوراک
You'll need to smoke the meat for several hours
باید گوشت را چند ساعت دود دهی
  1. (محاوره‌ای) اجرای پرانرژی یا ماهرانه (مثلا در موسیقی) تقریبا همیشه با ing می‌آید.
  2. (محاوره‌ای، آمریکایی) کشتن، بویژه با یک اسلحه کسی را کشتن.
  3. (محاوره‌ای، زلاندنو) کسی را در چیزی زدن.
We smoked them at rugby
ما آن‌ها را در راگبی زدیم.
  1. (با مفعول، بدون کاربرد) از دود پر شدن، بوی دود دادن، بو دادن
  2. (بدون مفعول، بدون کاربرد) بو کشیدن، شکار کردن، شناسایی کردن
  3. (با مفعول، بدون کاربرد، محاوره‌ای) کسی را جلوی رویش ریشخند کردن، زیر سوال بردن

عبارت‌های گرفته شده

[ویرایش]

صفت

[ویرایش]
  1. به رنگ دود
  2. ساخته شده از دود

عبارت‌های مرتبط

[ویرایش]

جستارهای وابسته

[ویرایش]

هم‌خانواده

[ویرایش]