wind up
ظاهر
انگلیسی
[ویرایش]آوایش
[ویرایش]اسم
[ویرایش]خطای لوآ در پودمان:languages در خط 258: attempt to call method 'fixDiscouragedSequences' (a nil value).
- (انگلیسی بریتانیایی) شوخی (به گونهای که فرد یک مطلب غیرواقعی را باور کند)
فعل
[ویرایش]خطای لوآ در پودمان:languages در خط 258: attempt to call method 'fixDiscouragedSequences' (a nil value).
- (درنهایت به چیزی) رسیدن، به نتیجهای رسیدن، به پایان رسیدن
- I followed the signs, and I wound up getting nowhere.
- من از نشانههای تو پیروی کردم و (در آخر) به هیچ جا نرسیدم.
- I followed the signs, and I wound up getting nowhere.
- نتیجه گیری کردن، کامل کردن، پایان دادن
- Even though he had bad news, he tried to wind up his speech on a positive note.
- او با اینکه خبرهای بدی داشت اما تلاش کرد سخنرانی اش را با جملههای مثبت پایان برد.
- Even though he had bad news, he tried to wind up his speech on a positive note.
- To tighten by winding or twisting.
- Your pocket watch will run for a long time if you wind up the spring all the way.
- ۱۹۲۲, Margery Williams, The Velveteen Rabbit
- Their feet padded softly on the ground, and they crept quite close to him, twitching their noses, while the Rabbit stared hard to see which side the clockwork stuck out, for he knew that people who jump generally have something to wind them up. But he couldn't see it. They were evidently a new kind of rabbit altogether.
- هیجان زده کردن، به هیجان آوردن
- Try not to wind up the kids too much right before bedtime.
- تلاش کن که شب پیش از خواب خیلی بچهها را به هیجان نیاوری
- Try not to wind up the kids too much right before bedtime.
- (انگلیسی بریتانیایی) کسی را سرکار گذاشتن، شوخی نامربوط کردن، ریشخند کردن
- Twenty quid? Are you winding me up?
- بیست پوند؟ من را سر کار گذاشته ای؟ (من را مسخره کرده ای؟)
- Twenty quid? Are you winding me up?
- پایان دادن به یک شراکت (یا رابطهای مانند زناشویی) یا یک همکاری و تسویه حساب کردن با شریک حود، پرداخت هزینههای مربوط به قطع رابطه
عبارتهای گرفته شده
[ویرایش]برگردان در دیگر زبانها
[ویرایش]به چیزی رسیدن
|
پایان دادن
|
to tighten by winding or twisting
به هیجان آوردن
|
|
مسخره کردن، سر کار گذاشتن
|
|
پایان دادن به یک رابطه و همکاری
|