رسیدن

از ویکی‌واژه
پرش به ناوبری پرش به جستجو

فارسی[ویرایش]

ریشه لغت[ویرایش]

  • عربی

آوایش[ویرایش]

  • /رَسیدَن/

مصدر فعل لازم[ویرایش]

رسیدن

  1. مقصد یا مکان مورد نظر خود واصل شدن، پیوستن، آمدن، وارد شدن.
  2. پیوند، تلاقی.
  3. پخته شدنِ میوه.
  4. کامل شدن، بالغ شدن.
  5. مواظبت کردن.
  6. اثر کردن، تأثیر گذاشتن.

––––

برگردان‌ها[ویرایش]

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ لغت معین
  • فرهنگ بزرگ سخن