دندان
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- پهلوی
آوایش
[ویرایش]- /دَندان/
اسم
[ویرایش]دندان
- (جانوری): هر یک از اندامهای سخت داخل دهان که برای جویدن، گاز گرفتن، بریدن و مانند آنها بکار میرود.
- بخش سخت و محکم در دهان جانوران که عمل جویدن را انجام میدهد.
- ساختار سخت آهکی در دهان بسیاری از جانوران مهرهدار که به طور کلی برای خوردن به کار میرود.
مثالها
[ویرایش]- دندان کسی گیر کردن کنایه از: عاشق یا خواهان شدن.
- دندان تیز کردن کنایه از: آماده یا خواستار به دست آوردن چیزی شدن.
- دندان روی جگر گذاشتن کنایه از: شکیبایی کردن.
- دندان کندن (کشیدن):کنایه از: صرف نظر کردن، قطع علاقه کردن.
سیوندی
[ویرایش]اسم
[ویرایش]دِندان
––––
برگردانها
[ویرایش]منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین
- فرهنگ بزرگ سخن