روان
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- پهلوی
آوایش
[ویرایش]- [رَوان]
اسم
[ویرایش]روان
- نَفْس ناطقه.
- (روانشناسی): مجموعه قوای ذهنی معطوف به هوش، حافظه، و عاطفه که استعداد و کیفیت رفتاری شخص را مشخص میکند.
- (ادیان): آنچه موجب زنده بودن جاندار میشود، جان، روح.
صفت
[ویرایش]- آنچه جریان دارد، رونده، حرکت کننده، جاری، ساری.
- در حال رفتن.
قید
[ویرایش]- (مجاز): ملایم و نرم، به آرامی.
- بی درنگ، بلافلاصله.
مترادفها
[ویرایش]––––
برگردانها
[ویرایش]ترجمه | ||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین
- فرهنگ بزرگ سخن