شمشیر
ظاهر
(شَ)
فارسی
[ویرایش]ریشهشناسی
[ویرایش]- از پارسی میانه 𐭱𐭬𐭱𐭩𐭫 (šamšēr/šmšyl) یا 𐭱𐭯𐭱𐭩𐭫 (šafšēr/špšyl). همچنین در پارسی میانهی مانوی: (šafšēr/šfšyr) و پهلوی (پارتی) : 𐭓𐭉𐭎𐭐𐭎 (safsēr/sfsyr). برای آگاهی بیشتر بنگرید به: սուսեր (suser) در ارمنی کهن، ܣܦܣܝܪܐ (sap̄sērāʾ) در سریانی کلاسیک، ספסרא و ספסירא (sap̄sērāʾ) در آرامی بابلی یهودی و یونانی باستان σαμψήρα (sampsḗra).
- با واژگان شفشه و شوشه رابطه دارد.
ویکیپدیا فارسى یک مقاله دربارهی:
فارسى
دارد
اسم
[ویرایش]- سلاحی آهنین و فولادین که دارای تیغهای بلند و منحنی و برنده
- سیف . سلاحی آهنین و برنده که تیغه ٔ آن دراز و منحنی و داری یک دمه است . تیغ آن شم شیر است که دم شیر و ناخن شیر است چه شم بمعنی دم و ناخن هر دو آمده است . (از غیاث ) (برهان ). صاحب آنندراج گوید: مرکب است ازشم و معنی آن ناخن و شیر، زیرا که این سلاح مانا است به ناخن شیر و شم بمعنی دم آمده چون سلاح مذکور به دم شیر مشابهتی دارد به این اسم موسوم گشت و خون آشام از صفات و دندان ، ناخن ، مد، بسم اﷲ، نهنگ و طاق مصر از تشبیهات اوست و با لفظ زدن ، افکندن ، خواباندن و نهادن مستعمل است و شمشیر در نیام کردن ، شمشیر برآهیختن ، آختن ، کشیدن ، از نیام کشیدن ، از نیام برآوردن ، هوا کردن و علم کردن از ترکیبات اوست و با لفظ خوردن نیز مستعمل ، مثل تیغ خوردن و خنجر خوردن . (آنندراج ). حربه ٔ آهنین و فولادین که دارای سینه ای بلند، منحنی ودمه ای برنده است . (فرهنگ فارسی معین ). تیغ ابیض . ابوالصلت . حربه ٔ آهنین و بلند و خمیده یا مستقیم که سرتاسر یک سوی آن تا نوک برنده و بر آن دسته تعبیه باشد، برای بدست گرفتن که آنرا قبضه یا مشته گویند. شمشیرهای مستقیم گاه پهن و گاه باریک و با نوک تیز است و نزد اقوام مختلف گوناگون بوده است . (دهخدا ). رداء. سباب العراقیب . سلاح . سمیدع . سمیذع . شجیر. (از منتهی الارب ). سیف . (از منتهی الارب ) (دهار). شطب . ضریبة. صیلم . عطاف . صیقل . عقنقل . عضب . علق . غدیر. قرن . قضم . قرطبی . لج . مضربة. مضرب . ماضی . معطف . وشاح . (المنجد). وشاحة. (منتهی الارب ) (المنجد)
پارسی ایران | شمشیر |
---|---|
پارسی افغانستان | شمشیر |
پارسی تاجیکستان | шамшер |
گواهها:
- به شمشیر بایدگرفتن مر او را/ به دینار بستنش پای ار توانی (دقیقی)
- که را بخت و شمشیر و دینار باشد/ و بالا و تن تهم و نسبت کیانی(دقیقی)
- بود زخم شمشیر وخشم خدای/ نیابیم بهره به هر دو سرای(فردوسی)
- مر آن را به شمشیر نتوان شکست/ به گنج و به دانش نیاید به دست(فردوسی)
- بیفشرد شمشیر بر دست راست/ به زور جهاندار برپای خاست(فردوسی)
- قاید بر میان سرای رسیده بود و شمشیر و ناچخ و تبر اندرنهادند و وی را تباه کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 328).
- احمد گفت خداوند من حلیم و کریم است و اگر نی سخن به چوب و شمشیر گفتی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 328).
- اگر حرمت این مجلس عالی نیستی ، جواب این به شمشیر باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 324).
- در عقب این فذلک آن بود که عمامه پیش آوردند و شمشیر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 377).
- غلامان را فرمودی تا درآمدندی و به شمشیر و ناچخ پاره پاره کردندی . (تاریخ بیهقی ).
- سیاف شمشیر برهنه بدست ایستاده ... و منتظر تا بگوید تا سرش بیندازد. (تاریخ بیهقی ).
- مترس و دلیر باش که شمشیر کوتاه به دست دلاوران دراز گردد. (قابوسنامه ).
- شاه حبش چون تو بود گر کند/ شمشیر از صبح و سنان از شهاب (ناصرخسرو)
- شمشیر اوست آینه ٔ آسمان نمای / آن آینه که هست به رویش نشان آب (خاقانی)
- از کف شمشیر توست معتدل ارکان ملک / زین دو اگر کم کنی ملک شود ناتوان (خاقانی)
امثال
[ویرایش]- با شمشیر چوبین جنگ نتوان کرد . (امثال و حکم دهخدا).
- با شمشیر و قرآن پیش کسی رفتن . (از امثال و حکم دهخدا).
- با شمشیر و کرباس پیش کسی رفتن . (از امثال و حکم دهخدا). بز و شمشیر هردو در کمرند. (امثال و حکم دهخدا).
- به شمشیر باید گرفتن جهان .
- جهان زیر شمشیر تیز اندر است .
- شمشیر تیزی را که صیقل نزنند زنگ گیرد . (از امثال و حکم دهخدا).
- شمشیر خطیب . (از امثال و حکم دهخدا).
- شمشیرش به ابر می رسد . (از امثال و حکم دهخدا).
استعاره
[ویرایش]- ~ را از رو بستن کنایه از: حالت تهدیدآمیز به خود گرفتن.
- ~ را غلاف کردن کنایه از: از تهدید دست کشیدن و از در سازش درآمدن.
کنایهها:
[ویرایش]- شمشیر صبح ؛ کنایه از خورشید است . (یادداشت مؤلف ) :
محتاج نیست طلعت زیبای تو به تاج / شمشیر صبح را نبود حاجت فسان (ظهیر فاریابی)
- شمشیرِ غازی ؛ شمشیر جنگ آور و در اینجا کنایه از قدرت بیان است :
چو باشد نوبت شمشیربازی / خطیبان را دهد شمشیر غازی (نظامی)
- شمشیر گوشتین ؛ کنایه از زبان باشد. (انجمن آرا) (از مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (از برهان ).
گونههای شمشیر:
[ویرایش]- اصمع؛ شمشیر بران و بر اشرف مواضع برآینده .
- اصلیت ؛ شمشیر زدوده ٔ بران آهیخته . (از منتهی الارب ).
- صارم ؛ شمشیر تیز. (دهار).
- عراص ؛ شمشیر لرزان . (منتهی الارب ).
- دلق ؛ شمشیر از نیام برآوردن . (تاج المصادر بیهقی ).
- خشیب ؛ شمشیر بساخت نخستین که هنوز سوهان و صیقل نکرده باشند آنرا.
- ذملق ؛ شمشیر تیز.
- فرند؛ شمشیر جوهردار.
- ذری ؛ شمشیر بسیارآب .
- رسب ، مرسب ؛ نام شمشیر نبی (ص ).
- اسلیل ؛ شمشیر برکشیده شده .
- صفیحه ؛ شمشیر پهناور.
- ضیع؛ شمشیر زدوده ٔ آزموده .
- صلت ؛ شمشیر صیقل و بران و برهنه .
- عابس ؛ شمشیر عبدالرحمان بن سلیم کلبی .
- سقاط؛ شمشیر گذاره ٔ برنده که پیش از مقطوع بر زمین افتد.
- مسافع؛ شمشیر زننده .
- مسلول ؛ شمشیر برکشیده .
- معجوف ؛ شمشیر زنگ گرفته ٔ بی صیقل مانده .
- صموت ؛ شمشیر گذرنده .
- قشیب ؛ شمشیر نو. زنگ زدوده و شمشیر زنگ ناک (از اضداد است ). (منتهی الارب ).
- شرخ ؛ شمشیر آب داده . (دهار).
- صراط؛ شمشیر دراز. (منتهی الارب ).
منابع
[ویرایش]- فرهنگ کوچک پارسی میانه؛ دیوید مک کنزی؛ مدخل šafšēr
- پروژهی واژهنامهی آرامی؛ کالج متحد عبری؛ مدخل spsyr
- م.ی. کومه (M. J. Kümmel) ؛ "Sprachkontakt und Sprachwandel", سال 2011، ص 33
- فرهنگ لغت معین
- لغتنامه دهخدا
اسم
[ویرایش]- شمشیر
برگردانها
[ویرایش]ترجمهها
|
اردو
[ویرایش]ریشهشناسی:
[ویرایش]از پارسی شمشیر.
اسم
[ویرایش]شمشیر. (شَ) (هندی نویسی:/शमशेर / śamśer )
- شمشیر ایرانی
- شمشیر