پرش به محتوا

شیر

از ویکی‌واژه
(تغییرمسیر از شير)
یک شیر نر

فارسی

[ویرایش]

ریشه‌شناسی

[ویرایش]
  • پهلوی

آوایش

[ویرایش]
  • /شِیر/

اسم

[ویرایش]

شیر

  1. (جانوری): پارسی میانه (پهلوی) شیر (با یاء مجهول) و نیز شـَگر، پستانداری بسیار نیرومند با سری بزرگ، پاهای بزرگ و قوی و دمی بلند، وحشی و گوشت خوار از راسته گربه سانان یا پلنگ‌شکلان که بسیار نیرومند و چابک است.
    شیر ممکن است در مفهوم جانور، تصحیف شده بشیر باشد. مسافران قدیم به تجربه دریافته بودند وقتی به دشت خالی و پر از سکوت می‌رسند آنجا ممکن است بیشه شیری باشد، بدین سبب یا از آن مسیر عبور نمی‌کردند یا برای مقابله با خطر حمله شیری خود را آماده می‌کردند‌‌.
  2. (جانورشناسی) جانور گوشتخوار از تیره‌ی گربه‌سانان، هژبر

ریشه‌شناسی۲

[ویرایش]
یک لیوان شیر
  1. (مایع): پارسی میانه (پهلوی) شیر (با یاء معلوم) مایعی سفید زنگ. و مغذی با طعم شیرین که از پستان‌های پستانداران ماده پس از زایمان ترشح می‌شود.
  2. مایعی خوراکی است که توسط غدد پستان پستانداران تولید می‌شود. شیر غذای اصلی نوزادان را تشکیل می‌دهد که هنوز توانایی گوارش غذاهای گوناگون را ندارند.
  3. مایع غذایی سفیدرنگی که از پستان مادر می‌تراود

ریشه شناسی۳

[ویرایش]
شیر آب
  1. (ابزار): ابزاری فلزی که به لوله‌های گاز یا آب برای باز یا بستن آن وصل می‌کنند. ؛ ~فلکه شیر قطع و وصل یا تنظیم جریان سیال با دسته‌ی دایره‌ای شکل.
  2. وسیله‌ای برای باز و بست، تنظیم و کنترل جریان مایعات یا گازها به کار می‌ر‌ود.
  3. وسیله‌ای برای باز و بسته کردن جریان سیال

استعاره

[ویرایش]
  1. نر آن یال دارد.
  2. شیر پاک خورده کنایه از : اصیل و با اصل و نسب، با حسن نیت و خوش عمل.
  3. از شیر مرغ تا جان آدمی‌زاد: کنایه از چیزی که یافتنش محال باشد.
  4. (عامیانه): موفق، پیروز. ؛ ~ بچه کنایه از آن که با وجود جوانی بسیار شجاع و دلیر
  5. شیر کردن کسی برانگیختن آن کس، تشجیع و تحریک کردن وی.
  6. شیر و خط انداختن قرعه کشیدن یا فال زدن یا قمار کردن. (در سکه‌های رایج پیش از انقلاب اسلامی بر یک روی نقش شیر و خورشید و بر رویة دیگر ارزش سکه به خط عادی حک شده بود).

––––

برگردان‌ها
[ویرایش]

––––

ترجمه

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین