عبیر

از ویکی‌واژه

فارسی[ویرایش]

ریشه لغت[ویرایش]

  • عربی

آوایش[ویرایش]

  • /عَبیر/

اسم[ویرایش]

عبیر

  1. ماده‌ای خوشبو مرکب از مشک و کافور.
    به گردون‌ها بر چه مشک و عبیر/ چه دیبا و دینار و خز و حریر «فردوسی»

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ لغت معین/ شاهنامه/ فرهنگ شمس

زبان دیگر[ویرایش]

ریشه لغت[ویرایش]

  • بهاری

آوایش[ویرایش]

  • /عَ/بِیر/

اسم[ویرایش]

عبیر

  1. مترادف یک یا یکی در زبان فارسی، با این توضیح که حرف ندایی و تعجب عَ پیشوند کلمه است؛ بیر به معنی یک در زبان بهاری است.
    عبیرِه قاشدِ.
    اِ یکیش فرار کرد.