آراسته

از ویکی‌واژه

فارسی[ویرایش]

ریشه‌ لغت[ویرایش]

  • فارسی

آوایش[ویرایش]

  • /آراسته/

صفت مفعولی[ویرایش]

آراسته

  1. آرایش شده و زینت و زیور داده شده. مزین، منظم. آراست.
  2. آراسْتَ: در گویش گنابادی یعنی آرایش کرده، اصلاح کرده، مرتب، اُتو کشیده

صفت[ویرایش]

  1. آماده، مهیّا. آهستگی، درنگ. آسایش، راحتی. خاموشی، سکوت. امن، امان. بستر، خوابگاه. جایگاه، مقام. جای خلوت.

قید[ویرایش]

  1. آهسته، به تأنی. اطمینان خاطر. مرتب، تر و تميز

برگردان‌ها[ویرایش]

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ لغت معین/ فرهنگ بزرگ سخن