آرامش

از ویکی‌واژه

فارسی[ویرایش]

ریشه‌ لغت[ویرایش]

  • فارسی

آوایش[ویرایش]

  • /آرامٓش/

اسم مصدر[ویرایش]

آرامش

  1. سکون، بی‌حرکت. بی‌جنبش. آرامیدن. وقار، سنگینی.
  2. نبود سر و صدا در جایی، بی‌صدایی، سکوت، امنیت.
  3. خواب کوتاه و سبک. فراغت، آسایش. صلح وآشتی.

برگردان‌ها[ویرایش]

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ لغت معین/ فرهنگ بزرگ سخن/ فرهنگ شمس

زبان دیگر[ویرایش]

ریشه‌ لغت[ویرایش]

  • زبان معیار باستان

آوایش[ویرایش]

  • /آرا/مش/

اسم مرکب[ویرایش]

آرامش

  1. اصطلاحی قومی جغرافیایی در ایران باستان که به زبان معیار باستان به دو بخش آرا - مش قابل تجزیه و به معنی مرز یا سرزمین قبایلی بنام مَش بوده است.
  2. مَش را ممکن است بصورت امروزی مشهد، مشدی تعبیر نمود که گاهی با اصطلاح ماد، و ماش یعنی بوسه دهنده مترادف است. الولومش.