آغندن

از ویکی‌واژه

فارسی[ویرایش]

گونه‌های دیگر نوشتاری[ویرایش]

ریشه لغت[ویرایش]

  • فارسی

آوایش[ویرایش]

  • /آغَندَن/

مصدر فعل متعدی[ویرایش]

آغندن

  1. (قدیم): بن مضارع آغن، فرو کردن. آکندن.
    روز افزون دستارچه‌ای داشت در دهان او آغند و او را محکم بربست. «ارجانی»
  2. آغِندَن در زبان بهاری به معنی «از نوع سفید»، و زمانی صرف می‌شود که به مخاطب تأکید می‌شود مثلا در خرید پارچه نوع سفیدش را ابتیاع نماید.

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ بزرگ سخن/ فرهنگ لغت معین/ فرهنگ شمس