آفتابتنک
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- فارسی
آوایش
[ویرایش]- /آفتاب/تُنُک/
قید
[ویرایش]آفتابتنک
- (گفتگو): زمان طلوع خورشید. هنگام طلوع آفتاب.
- آفتاب تنک همه زدیم به صحرا.
مترادفها
[ویرایش]- آفتاب، آفتاب دادن، آفتاب پریدن، آفتاب گرفتن، آفتاب خوردن، آفتاب چریدن، آفتاب سا، آفتاب شدن، آفتاب بالانس، آفتاب پرست، آفتاب به آفتاب، آفتاب پهن شدن، آفتاب بالا آمدن، آفتاب لب بام، آفتاب اندا
منابع
[ویرایش]- فرهنگ بزرگ سخن/ فرهنگ لغت معین