آل
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
فارسی[ویرایش]
ریشهشناسی[ویرایش]
آوایش[ویرایش]
- [آل]
اسم[ویرایش]
آل
- نام یکی از نژادهای مرموز و خطرناک با چشمانی زاغ که به هیچ موجودی رحم نمیکند، آلگئوز، چشمزاغ.
- نام موجودی موهوم که عوام معتقدند به زن تازه زا آسیب میرساند به همین علت افرادی به مدت شش تا ده روز تا صبح بالای سر زئوا بیدار میماندند.
- " اَد" در زبانِ پارتی به چمِ " با" بوده است؛ چنانکه واژه یِ " اَدهَم" به چمِ " با همدیگر، باهم" بوده است. " اَد" در بلخی با دگرگونیِ آواییِ " د/ل"، " اَل" شده است؛ چنانکه در واژه یِ " الفنجیدن" نیز دیده می شود. پس افزون بر " مَت" در اوستایی که با واژه یِ " mit" در زبانِ آلمانی همریشه می باشد، می توان از " اَد/ اَل" به عنوانِ عملگرِ پیشوندیِ " با" بهره گرفت. برای نمونه ما در دانشِ حساب همواره چیزی را " با" چیزی جمع می کنیم، از همین رو می توانیم از پیشوندهایِ " مَت" یا " اَد/اَل" در زبانِ پارسی به عنوانِ عملگرِ پیشوندیِ "با" بهره ببریم. در زبانِ آلمانی پیشوندِ " mit: میت" و در زبانهای اروپایی " ad: اَد" چنین ویژگی را دارند. در زبانِ پارسی پیشوندِ " هم" جورِ عملگرِ پیشوندیِ " با " را نیز می کِشَد. نمونه: x "با" y همراه شد. x دیدگاهش را "با" دیگران همرسانی کرد. پس شایسته است که ما یکی از دو پیشوندِ " مَت" و " اَد/اَل" را در این نقش با کارواژه ها همراه سازیم و نوواژگانی را پدید آوریم. " مَت" به عنوانِ یک پیشوندِ جدایی پذیر میتواند بکارگرفته شود؛ در زبانِ آلمانی "mit" پیشوندِ جدایی پذیر است بمانندِ " mitgeteilt " از کارواژه یِ " mit. teilen". درباره یِ جدایی پذیری یا ناپذیریِ " اَد/اَل" دیدگاهی ندارم ولی به دیده دریافته شده است که پیشوندهایِ جدایی پذیر بازخوردِ بهتری درمیان مردم دارند. ( نویسنده می داند که تاکنون پیشوندِ " اَل" در " الفنجیدن" جدایی ناپذیر بوده است؛ چنانکه می گوییم " می اَلفنجم" و نمی گوییم " اَل می فَنجم". ) پَسگَشت: رویبرگِ 210 از نبیگِ " زبانهایِ ایرانی" ( گرنوت ویندفُر ) THE IRANIAN LANGUAGES" Edited by Gernot Windfuhr ( 3. 1. 5 ) "
- دلهره یا بیماری خاص زنان باردار.
اسم[ویرایش]
- دودمان، طایفه، خاندان.
- جایی در بیابان که به هنگام تابش آفتاب همچون آب نماید، سراب.
- نام درختی که از ریشة آن رنگی سرخ میگیرند و جامه باآن به رنگ سرخ درمی آورند.
صفت[ویرایش]
- سرخ، سرخ کم رنگ.
منابع[ویرایش]
- فرهنگ لغت معین
- فرهنگ کوچک زبان پهلوی
- فرهنگ واژه های اوستا
––––