اتصالکردن
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- فارسی
آوایش
[ویرایش]- /اِتصال/کردَن/
مصدر فعل لازم
[ویرایش]اتصالکردن
- پیوسته شدن.
- تا نبودم من به حیدر متصل/ علم حق با من نمیکرد اتصال.«ناصر خسرو»
مترادفها
[ویرایش]- اتصال، اتصالات، اتصال آهن، اتصال بدنه، اتصال ثابت، اتصال دادن، اتصال داشتن، اتصال زمین، اتصال سری، اتصال فارسی
منابع
[ویرایش]- فرهنگ بزرگ سخن