احرامبستن
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- فارسی
آوایش
[ویرایش]- /اِحرام/بستن/
مصدر فعل لازم
[ویرایش]احرامبستن
- آماده انجام اعمال حج شدن. آهنگ کردن، قصد و نیت کردن.
- در هر حجی از صخره بیتالمقدس احرام بستی و به بادیه تبوک درآمدی بر توکّل. «عبدالرحمن جامی»
استعاره
[ویرایش]- احرامِ چیزی یا کاری بستن: آماده انجام دادن آن شدن.
منابع
[ویرایش]- فرهنگ بزرگسخن/ فرهنگ لغت معین