پرش به محتوا
منوی اصلی
منوی اصلی
انتقال به نوار کناری
نهفتن
ناوبری
صفحهٔ اصلی
سرواژهٔ تصادفی
همکاری
قهوهخانه
تغییرات اخیر
ورودی کاربران
واژه درخواستی
تماس با ویکیواژه
راهنما
جستجو
جستجو
ظاهر
کمک مالی
ساخت حساب
ورود
ابزارهای شخصی
کمک مالی
ساخت حساب
ورود
فهرست
انتقال به نوار کناری
نهفتن
بخش آغازین
1
فارسی
تغییر وضعیت زیربخشهای فارسی
1.1
ریشه لغت
1.2
آوایش
1.3
اسم
1.4
واژههای مشتق شده
1.4.1
منابع
1.4.2
پانویس
تغییر وضعیت فهرست محتویات
افسر
۹ زبان
Deutsch
English
Kurdî
Malagasy
پنجابی
پښتو
سرائیکی
Türkçe
Oʻzbekcha / ўзбекча
سرواژه
بحث
فارسی
خواندن
ویرایش
نمایش تاریخچه
ابزارها
ابزارها
انتقال به نوار کناری
نهفتن
کنشها
خواندن
ویرایش
نمایش تاریخچه
عمومی
پیوندها به این صفحه
تغییرات مرتبط
بارگذاری پرونده
پیوند پایدار
اطلاعات صفحه
یادکرد این صفحه
دریافت نشانی کوتاهشده
بارگیری کیوآر کد
استفاده از تجزیهگر قدیمی
چاپ/برونبری
ایجاد کتاب
بارگیری بهصورت PDF
نسخهٔ قابل چاپ
در پروژههای دیگر
ظاهر
انتقال به نوار کناری
نهفتن
از ویکیواژه
فارسی
[
ویرایش
]
ریشه لغت
[
ویرایش
]
پهلوی
آوایش
[
ویرایش
]
اَفسَر/
اسم
[
ویرایش
]
افسر
کلاه
،
تاج
،
دیهیم
.
اسور ← یعنی اسب سوار.
[
۱
]
در
حصن
بگرفت و اندر نهاد/ سران را ز خون بر سر افسر نهاد «
فردوسی
»
(نظامی)
: کسی که در ارتش درجهاش از
ستوان
به بالا باشد، صاحب منصب.
از اسامی زنانه ایرانی.
واژههای مشتق شده
[
ویرایش
]
افسر بهار
ترجمه
انگلیسی:
officer
en
ایتالیایی:
ufficiale
انگلیسی:
pretorian
pretor
officer
jemadar
surgeon general
subalternate
subaltern
runner
ranker
prefect
noncommissioned officer
flag rank
flag officer
constable
commanding officer
commandant
brass
bosun
bos'n
bo's'n
archon
young turk
war horse
staff officer
shavetail
roundsman
field officer
field grade
commodore
castellan
brass hat
warlord
reservist
questor
quaestor
flight surgeon
praetor
five star
teleman
proconsul
منابع
[
ویرایش
]
فرهنگ لغت معین/ شاهنامه
پانویس
[
ویرایش
]
↑
https://dehkhoda.ut.ac.ir/fa/dictionary/اسواران
ردهها
:
نظامی
اسمهای فارسی-ترکی
اصطلاحات شاهنامه
شباهتهای شاهنامه و حدیث کربلا
اسمهای پهلوی
اصطلاحات با پیشوند اَف
اصطلاحات با پسوند سر
جستجو
جستجو
تغییر وضعیت فهرست محتویات
افسر
۹ زبان
افزودن مبحث