پرش به محتوا

افسر

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه‌ لغت

[ویرایش]
  • پهلوی

آوایش

[ویرایش]
  • اَفسَر/

اسم

[ویرایش]

افسر

  1. کلاه، تاج، دیهیم.
  2. اسور ← یعنی اسب سوار.[۱]
    در حصن بگرفت و اندر نهاد/ سران را ز خون بر سر افسر نهاد «فردوسی»
  3. (نظامی): کسی که در ارتش درجه‌اش از ستوان به بالا باشد، صاحب منصب.
  4. از اسامی زنانه ایرانی.

واژه‌های مشتق شده

[ویرایش]


ترجمه

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین/ شاهنامه

پانویس

[ویرایش]