بک

از ویکی‌واژه

فارسی[ویرایش]

(بَ)

بُکْ :(bok) در گویش گنابادی یعنی گونه ، گونه های صورت

ریشه‌شناسی[ویرایش]

  • پهلوی
  • واژه بک معادل ابجد 22 تعداد حروف 2 تلفظ bak ترکیب (اسم) [پهلوی: vak] ‹وک، پک› (زیست‌شناسی) [قدیمی] مختصات (بَ) ( اِ.) منبع فرهنگ فارسی عمید فرهنگ فارسی معین

اسم[ویرایش]

  1. در فوتبال به بازیکنان مدافع گفته می‌شود که جلویِ دروازه بان و پشت سر بازی کنان دیگر قرار دارند.

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ لغت معین

(بَ)

ریشه‌شناسی[ویرایش]

از پهلوی wak.

در گویش تونی؛ بَک: قورباغه

اسم[ویرایش]

  1. قورباغه، وزغ.
  2. گریزگاه.
  3. جنگل، بیشه.
  4. دشت غیر مزروع.
  5. خیار دشتی.

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ لغت معین

(بِ)

ریشه‌شناسی[ویرایش]

اسم[ویرایش]

  1. انگشت، زغال، زگال.

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ لغت معین

(بُ)

ریشه‌شناسی[ویرایش]

اسم[ویرایش]

  1. نوعی کوزة دهن تنگ که گردنش کوتاه و شکمش پهن و گرد است، تنگ.
  2. نوعی غلیان سفالین، غلیان بک. غلیان بک: نوعی غلیان سفالی.

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ لغت معین

برگردان‌ها[ویرایش]

انگلیسی
uzbek