تو
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
فارسی[ویرایش]
ریشه لغت[ویرایش]
- فارسی
آوایش[ویرایش]
- /تُ/
ضمیر[ویرایش]
تُ
- ضمیر شخصی منفصل، دوم شخص مفرد.
- تُو: در گویش گنابادی به معنای تب و سردرد و گرمای بدن است.
- تَوَو :در گویش گنابادی یعنی ظرف سرخ کن ، ماهی تابه ، ظرف مسی که برای تف دادن غذا یا پختن غذا با روغن استفاده میشود.
ریشه شناسی۲[ویرایش]
تُو
- (گفتگو): داخل و درون چیزی. مقابل بیرون. تو آمدن، به درون، به داخل.
- لایه، طبقه، رشته، لا. تو در تو: لا به لا.
- توی، توه، لا، پرده.
- اندرون، درون چیزی.
مصدر لازم[ویرایش]
- پر ریختن مرغ در فصل معینی از سال.
- مجازا دمق شدن.
- لب رفتن (~. رَ تَ)
- مأیوس شدن، دمق شدن.
زبان دیگر[ویرایش]
ریشه لغت[ویرایش]
- پهلوی
اسم[ویرایش]
توف
- تاب، فروغ، حرارت.
- تاب، پیچ.
- برکه، تالاب.
––––
برگردانها[ویرایش]
ترجمهها
منابع[ویرایش]
- فرهنگ لغت معین
- فرهنگ لغت دهخدا
- فرهنگ بزرگ سخن: ISBN 964-6961-92-4