توبره
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه شناسی
[ویرایش]- فارسی
آوایش
[ویرایش]- [توب/رِه]
اسم
[ویرایش]توبره
- کیسه بزرگ و گشاد که در آن کاه و جو برای چارپایان میریزند و بر سر آنها میبندند.
- توبْره :در گویش گنابادی یعنی کوله پشتی ، ساک ، کیف
- کیسهای که مسافران و شکارچیان ابزار کار و خوراک خود را در آن گذارند.
- کیسهای بنددار که در آن کاه و جو ریزند و به گردن چارپایان بندند تا از آن بخورند.
- کيسه که در آن دانه انداخته بخورد اسپان دهند و به عربي آن را مخلاة گويند و به فارسی تبره به حذف «واو» نيز آمده.
- کيسه و خريطه شکارچی و کيسه بندداری که بر سر اسب و استر و خر زنند مانند توبره کاه خوری و توبره جوخوری. مخلاة.
- عليقه. پلاس آخُر.
- کيسه اي که کاه يا جز آن در آن کنند و خوردن را بر ستور آويزند.
- کيسهای که در آن علوفه ريزند و بر سر اسبان کنند.
ریشه شناسی ۲
[ویرایش]- توبره ابزار : توبرهای که افزارهای خود چون ماله و تيشه و شاقول و تراز و ريسمان کار خود را بنايان ، و اره و رنده و مانند آن را نجاران در آن نهند. (يادداشت بخط مرحوم دهخدا)
- توبره شبان (شتربان).
- صفن . صفنه . که زاد و اسباب خود در وی نهند.
- توبره شکارچي : مقنب . که صياد صيد در وی اندازد.
- توبره کش : آنکه توبره حمل کند: قاطر پيشاهنگ آخرش توبره کش ميشود.
- توبره گدايي : کيسه گدائي که در آن هر چيز يافت شود.
مثال
[ویرایش]- کلاهی نمدين بر سر داشت و پشمينهای پوشيده و کلاسنگی در ميان بسته و توبرهای در پشت انداخته و چوبی در دست گرفته. (ترجمه تفسير طبری)
- آلت کفش دوزان از توبره بيرون کرد. (تاريخ بيهقی چ اديب ص 537)
- ياد نياری به هر بهاری جدت -- توبره برداشتی شدی به سماروغ (منجيک)
- من زرق او خريدم و خوردم بروی او -- زاد عزيز خويش و تهی کرده توبره (ناصرخسرو)
- و در هر فرسخی صدهزار سوار را بازمیگردانيد تا تنها ماند. به غاری درشد و توبره اسب در گردن انداخت . (قصص الانبياء)
- و من از آن سنگهايم که بر اصحاب ... باريدم هر دو را برداشت و در توبره نهاد. (قصص الانبياء)
- شيخ گفت اين ساعت برو و موی محاسن و سر را پاک بستره کن و اين جامه را که داری برکش و ازاری از گليم بر ميان بند و توبرهای پُر جو بر گردن آويز و... بيرون شو. (تذکرة الاولياء عطار)
مترادفها
[ویرایش]منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین
- فرهنگ بزرگ سخن: ISBN 964-6961-92-4