جل

از ویکی‌واژه

فارسی[ویرایش]

ریشه شناسی[ویرایش]

  • عربی

آوایش[ویرایش]

  • [جَ لَّ]

صفت[ویرایش]

  1. بزرگ، کبیر.

استعاره[ویرایش]

  1. جل‌الخالق: بزرگ است آفریننده.
  2. جل جلاله: بزرگ است شکوه او (خدای).

گنابادی[ویرایش]

اسم[ویرایش]

  1. جُل: در گویش گنابادی به پشگل گوسفند جل گویند. خورجین و پاهلون الاغ را هم جل گویند.
  2. جَلَ: در گویش گنابادی یعنی تگرگ.

سنگ‌سری[ویرایش]

  • [جُ لّ]

اسم[ویرایش]

  1. پارچه کهنه فرسوده و بی‌ارزش.
  2. پارچه از هر جنس.
  3. پوششی برای چارپایان، پالان.


  1. (جَ): نک چکاوک.

––––

برگردان‌ها[ویرایش]

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ لغت معین