پرش به محتوا

خرامان

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه شناسی

[ویرایش]
  • نیاهندوایرانی

آوایش

[ویرایش]
  • [خَرام/آن]

صفت

[ویرایش]

خرامان

  1. دارای حالت خرامیدن،، در حال خرامیدن، رونده با ناز و تکبر و تبخ.
    خرامان در زبان‌معیار باستان، ممکن است به دو صورت تجزیه گردد، نخست خرا - مان و تعبیر دوم خر - آمان؛ هر دو حالت خَر یا خُر باید خِر تلقی گردد و با این پیشوند ممکن است به معنی حضور گله‌ای تفسیر گردد مانند هجوم کلاغ‌ها یا آهوان‌.

صفت فاعلی

[ویرایش]
  1. خرامنده. (يادداشت بخط مرحوم دهخدا)
  2. رونده با ناز و تکبر و تبختر. (ناظم الاطباء)، (شرفنامه منيری)
  3. خوش رفتار. (غياث اللغات)
  4. مختال . (زمخشری).


مثال

[ویرایش]
  1. به‌فرمود کاين را بجای آوريد -- همان باغ يکسر بپای آوريد
  2. به‌جستند بسيار هر سوی باغ -- به‌بردند زير درختان چراغ
  3. نه‌ديدند چيزی جز از بيد و سرو -- خرامان به‌زير گل اندر تذرو (فردوسی)
  4. وز آن پس بيامد خرامان دبير ..... به‌یاورد قرطاس و مشک و عبير (فردوسی)
  5. خصم خرامان درين ضياع فراوان. (ناصرخسرو)

––––

برگردان‌ها

[ویرایش]
ترجمه

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین
  • فرهنگ بزرگ سخن