دوست
فارسی[ویرایش]
گونههای دیگر نوشتاری[ویرایش]
ریشه لغت[ویرایش]
- فارسی
آوایش[ویرایش]
- /دِوست/
اسم[ویرایش]
دوست
قید[ویرایش]
- معشوق.
ریشه شناسی[ویرایش]
- دوست از ترکیب عدد ۲ + اِست ساخته شده و به معنی دو کس که با هم ایستادگی کنند و در امور زندگی، یا برخی از امور زندگانی، با یکدیگر اشتراک و یا مشارکت داشته باشند، است.
واژهی مقابل دوست، دشمن است که این واژه نیز از ترکیب ۲ + اوش ساخته شده و به معنی دو کس که در زندگانی، هیج اشتراک یا وجه مشترکی نداشته باشند است.
عنصر اِست در فارسی بطور مفرد به کار برده نمیشود؛ اما بطور مرکب در بسیاری کلمات هست: مثل ایستادن / استان / شهرستان / بوستان...
عنصر اوش نیز (جز در مورد متوقف کردن چهارپایان) به تنهایی کاربرد ندارد اما در ترکیباتی مثل: گوش (کنار گوشه/ چیزی که جدا از بقیه باشد) و گوشت (بخشی که از بدن جدا شده باشد) و سروش (سورنایی که یکبار در پایان جهان و بار دیگر به روز رستاخیز توسط فرشتهای بنام اسرافیل که به فارسی (سروش) نامیده میشود به صدا در آورده شود؛ که بار اول، همه بمیرند و بار دوم، همه از گور برخیزند؛ آنگاه سروش اهلا دست بهشتیان بگیرد و به بهشت برد؛ و درونج یعنی دیو دست دوزخیان بگیرد و به دوزخ برد، هرچه زاری کنند، نشنود و هر چه گریند نه نیوشد...[۱] ––––
برگردانها[ویرایش]
|
|
منابع[ویرایش]
- فرهنگ بزرگ سخن
- فرهنگ لغت معین
پانویس[ویرایش]
- ↑ توضیح: دشمن بطور مطلق به معنی خصم و عدو نیست، بلکه به معنای کسی است که دوست نباشد؛ پس دشمن به معنای امروزی آن، از موارد مبالغه است.