رخ
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشهشناسی
[ویرایش]- برابر با رخ در عربی
اسم
[ویرایش]- یکی از مهرههای شطرنج که به شکل برج
استعاره
[ویرایش]منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین
(~.)
ریشهشناسی
[ویرایش]- برابر با رخ در عربی
- پرندهای موهوم و بزرگ مانند سیمرغ و عنقا.
منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین
(رُ)
- گونه، چهره، هر یک از دو طرف گونه.
- سوی، طرف.
- عنان اسب، افسار.
منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین
(رَ)
- رخنه، شکاف.
- خطهایی که از کشیدن سوهان بر روی فلزات ایجاد شود.
منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین
(~.)
صفت
[ویرایش]اسم
[ویرایش]- جنگجو، پهلوان.
منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین
رَخ :(rakh) در گویش گنابادی یعنی خط خط ، خط خطی ، خط خط بودن روی بدن انسان یا حیوان
برگردانها
[ویرایش]برگردانها
[ویرایش]برگردانها
[ویرایش]ویکیپدیا مقالهای دربارهٔ رخ دارد |
- انگلیسی
- visage