شاخ
ظاهر
فارسی
[ویرایش]شاخ :(shakh) در گویش گنابادی یعنی درد و سوزش عضلانی
ریشهشناسی
[ویرایش]اسم
[ویرایش]- شاخة درخت.
- نوعی ابزار دفاعی استخوان مانند که بالای سر حیواناتی مانند گاو و گوزن و... میروید.
- پاره، قطعه، شعبه. ؛ ~ در آوردن کنایه از: بسیار تعجب کردن. ؛ ~ ِ غول را شکستن کار فوق طاقت انجام دادن. ؛ با ~ گاو درافتادن کنایه از: حد خود را نشناختن و با قوی تر از خود پنجه درافکندن.
منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین
شانه کشیدن (~. کِ دَ)
مصدر لازم
[ویرایش]- تهدید کردن، قدرت خود را به رخ کشیدن.
منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین
اسم
[ویرایش]- شاخ
برگردانها
[ویرایش]ترجمهها
- انگلیسی
- ramus
- horn
- cornu
- branch
- tup
- tod
- tine
- ram's horn
- push
- mulley
- muley
- herbage
- head on
- hard head
- gore
- foliage
- doss
- corneous
- butt
- bush
- antler
- umbrage
- tricorn
- tricone
- terse
- shorthorn
- pollard
- longhorn
- herb
- hartshorn
- dehorn
- aphyllous
- troche
- horn of plenty
- dorset horn
- cornucopia
- corniculate
- surroyal
- pricket
- unicorn
- sprig
- shropshire
- palmate
- bicornuate
- keratin
- gluten
- clavicorn