شار
ظاهر
فارسی
[ویرایش]شاْرْ :(shar) در گویش گنابادی یعنی پاشیدن ، پاشیده شده
اسم
[ویرایش]- غل و غشی که در طلا و نقره و چیزهای دیگر کنند.
منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین
- بنا، عمارت باشکوه.
منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین
- شهر.
- کشور، مملکت: ایرانشار (ایرانشهر)
منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین
اسم
[ویرایش]- شاره: پارچهای به غایت نازک و رنگین که بیشتر زنان از آن لباس میکردند و نیز جامة فانوس میساختند.
منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین
- جریان
برگردانها
[ویرایش]- انگلیسی
- flux
سورانی
[ویرایش]اسم
[ویرایش]شار