قند
فارسی[ویرایش]
(قَ)
اسم[ویرایش]
- معرب کند؛ جسم جامد سفید رنگ و شیرین حاصل از شیرة چغندر قند یا شکر که به آسانی در آب حل میشود. مجازاً: هر چیز بسیار شیرین. ؛ ~توی دل کسی آب شدن کنایه از: بسیار خشنود و خوشحال شدن.
منابع[ویرایش]
- فرهنگ لغت معین
===آوایش===: قَ ===ریشهشناسی===: کند
- معرب کند؛ جسم جامد سفيد رنگ و شیرين حاصل از شیره چغندر قند يا شکر كه به آسانی در آب حل میشود. مجازاً: هر چيز بسيار شيرين. ؛ ~توی دل کسی آب شدن كنايه از: بسيار خشنود و خوشحال شدن .
- کند که شکر باشد. قنده مثل آن و اين معرب است. (منتهي الارب)
. عسل نیشکر چون سفت و منجمد گردد. (اقرب الموارد) . معرب کند از اصل هندی است. در سانسکريت کهندا به معنی مطلق قطعه يا پاره، مخصوصاً پاره قند يا تکه قند. همین واژه وارد زبانهای اروپایی شده است و به چيزي گفته شود که ما در فارسی کنونی نبات گوييم، قند عبارت است از شکر به قالب ريخته و سخت و کلوخ شده. (هرمزدنامه ص 32) (حاشيه برهان چ معين) . قند با لفظ ریختن و خاییدن و خوردن مستعمل است. (آنندراج) . محصول قند ايران از سال 1310 توسط کارخانه قند کهریزک بطور مرتب وارد بازار شده و از آن پس با تاسيس کارخانههای متعدد مرتباً بر ميزان توليد قند کشور افزوده شده است. از سال 1336 کارخانههای قند خصوصي شروع به کار کردند و از آن جمله کارخانههای قند اهواز و قند فریمان را میتوان نام برد. تعداد کارخانههای قند در سالهای مختلف کشور بدين قرار است : تهران 3 استان اول 1، استان چهارم 2، استان پنجم 1، استان ششم 1، استان هفتم 2، استان هشتم 1، استان نهم 4. تعداد 4727 تن در صنايع مزبور مشغول کارند و جمعاً 146858 تن قند و شکر به بازار عرضه داشته اند. (112768 تن قند و 34090 تن شکر)
- . توليد قند و شکر درسال 1341 متجاوز از 200هزار تن برآورد ميشود.
- :
- ديده چون آن دو لب شيرين ديد
- معني قند مکرر فهميد.
- قند مجازاً به معنی بوسه:
- لب نوشين تو پرشهد و قند است
- نگويي تا از آن قندي بچند است.
- اگر قند ترا باشد بها جان
- بجان تو که باشد سخت ارزان.
واژگان همخانواده[ویرایش]
کند با کندو هم ریشه است .CANDY در انگلیسی که آب نبات است با همین واژه ارتباط ریشه ای دارد. واژه ی کاندیدا نیز از همین ریشه است . زیرا کَندیدا یا کاندیدا جامه شکری گونه ای می پوشیده است . شکر در عربی سُکَّر و در انگلیسی SUGAR و در دیگر زبانها همه ریشه فارسی دارند زیرا شکر از ایران به جاهای دیگر رفت .
- جوزقند ; نوعي از شیرینی که از هلوی خشک کرده سازند، بدينگونه که در جوف آن قند و مغز بادام کوبيده کنند.
- قند پارسی ; نوعي از قند لطيف .(آنندراج )
- :
- شکرشکن شوند همه طوطيان هند
- زين قند پارسي که به بنگاله ميرود.
- حافظ.
- قند دوباره ; قندي که دوباره صاف کرده باشند. (آنندراج )
- :
- مگر زان دولت قند دوباره
- بحسرت چيد شکر پاره پاره .
محسن تاثير (از آنندراج )
- .
- قند عسکری ; نوعي از قند لطيف . (آنندراج )
- :
- پيچان تر است زلف تو با گفته هاي من
- شيرين تر است لعل تو يا قند عسکري .
باقرکاشي (ازآنندراج )
- .
- قند گرجی ; نوعي از قند لطيف. (آنندراج )
- :
- مه ز شرم عارضت از هاله زنداني شود
- قند گرجي از لب لعل تو نصراني شود.
محسن تاثير(از آنندراج )
- .
- قند محمودی ; نوعی از قند. (آنندراج )
- :
- لبش تا سينه در شکر نشسته
- تبسم قند محمودي شکسته .
حکيم زلالي (از آنندراج )
- .
- قند مصری ; نوعي از قند لطيف. (آنندراج )
- :
- که نام قند مصري برد آنجا
- که شيرينان ندادند انفعالش .
حافظ (از آنندراج)
- .
- قند مکرر ; قند دوباره. (آنندراج)
- .
اسم[ویرایش]
===آوایش===: کُ ===ریشهشناسی===: کند
(اقرب الموارد) . قندان به معنی خصیان. (اقرب الموارد)
- . رجوع به گُند شود.
واژگان همخانواده[ویرایش]
- ابوالقندین ; کنیه اصمعی است که دارای خایههای بزرگ بود. (منتهي الارب)
(اقرب الموارد)
- .
برگردانها[ویرایش]
- ایتالیایی
اسم[ویرایش]
- انگلیسی
- sugar
- wood sugar
- twine
- treacle
- theriac
- sugarloaf
- sugar loaf
- sugar beet
- saccharometer
- saccharine
- saccharification
- molasses
- loaf
- hard maple
- diabetes
- caramel
- tong
- rhamnose
- packthread
- muskmelon
- levulose
- hypoglycemia
- diabetes mellitus
- sucrose
- saccharify
- nipper
- hyperglycemia
- xylose
- milk punch
- diabetic
- caramelize
- lactose
- fudge
- acidosis
- hyperinsulinism