قورباغه
ظاهر
(غِ)
اسم
[ویرایش]- جانور دوزیست از تیرة غوکان، معمولاً آبزی که دم و گردن ندارد دارای پوست صاف و دست و پای پره دار با جهش سری
فارسی
[ویرایش]ریشهشناسی
[ویرایش]- پهلوی
- واژه ( کورباغه/غورباغه ) ، واژه ای ایرانی است: ( بَغه /باغه ) در ( غورباغه ) از واژه یِ ( وَک/بَک ) در زبان پهلوی گرفته شده است. نیاز به یادآوری است که ( وَک ) در زبانِ پهلوی به چمِ ( کورباغه/غورباغه ) است که در گویش مازندرانی به آن ( وَگ ) می گویند. دگرگونی آوایی ( و /ب ) در ( وَک/بَک ) در زبان پهلوی - پارسی رواگمند بوده است. چنانکه در رویه 86 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی ) آمده است: ( دگرگونی آوایی ( ک/غ ( ق ) ) از ( بَک ) به ( بغه ) در واژگان بسیاری همچون کلات/کلا به قلعه/قلا دیده می شود ) . . 1 - "قور" همان صدایِ این جانور است که با واژه یِ " کرک" به چمِ " مرغ خانگی" که برگرفته از واژه اوستاییِ ( کَهرکا kahrka ) و پهلویِ ( کَرک kark ) است، پیوند دارد. این واژه به دیسه یِ " کُرک" نیز آمده است و هم اکنون در زبانِ ایرانیان جاری است. این واژه در زبانهایِ ناآریایی به چمِ " غدغد کردن، صدای قورباغه ایجاد کردن" در آمده است. چنین گذارِمعنایی میانِ "نامِ جانور" و "صدایِ جانور" از یک زبان به زبان دیگر به چشم می خورد؛برای نمونه:واژه " کلاغ" در اوستایی "وارَگنَ" و در پهلوی "وَراغ، وَراک" بوده و در زبانهای ژرمنی به چمِ "جیغ و داد کردن، صدای دلخراش" در آمده است. 1. 2 - " قور" با واژه یِ " غُریدن" همریشه است. ( 1. 1 و 1. 2 می توانند با یکدیگر همپوشانی داشته باشند. ) 2 - "باغه" "باغه" به روشنی از واژه "وَک، بَک" به چمِ"قورباغه" برآمده است.
منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین
- فرهنگ کوچک زبان پهلوی
اسم
[ویرایش]- جانور: قورباغه
برگردانها
[ویرایش]ترجمهها
- ایتالیایی
اسم
[ویرایش]اسم
[ویرایش]- انگلیسی
- greenback