پرش به محتوا

ملی

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه لغت

[ویرایش]
  • پهلوی وسغدی
  • واژه ملی و ملت این واژه را عرب از ملکوتا سریانی گرفته و خود سریانی ها آن را از آریایی ها در زمان زیر دست و زیر فرمان بودنشان گرفتند: واژه آریایی *لِک lek ( در پهلوی lekā ) همخانواده با location انگلیسی و loka در سنسکریت به معنای سرزمین اقلیم بوم زمین است که از آن واژه مَلِک ( مَه=بزرگ لِک=سرزمین ) به معنای سلطان را ساخته اند. واژه مملکت ( مام=بدنه - تمام لِک=ملت ات ) به معنای امپراتوری یا شاهنشاهی است که از پیوستن چندین ملت شکل میگیرد ( مام میهن=تمامیت میهن ) . در سنسکریت loka लोक در بلوچستان واژه mahlk مہلوک همتای واژه ملت هستند. عرب از مَلِک واژه ملوک و از مملکت واژه ممالک را به دست آورده است. *پیرس: فرهنگ واژگان پهلوی: شادروان بهرام فره وشی در سغدی واژه نافچ را برای ملت داریم. این واژه با ناف یا نافَگ پهلوی که به چم خانواده است، همریشه است. بن مایه: فرهنگ سغدی، دکتر بدرالزمان قریب

آوایش

[ویرایش]
  • /مِلّی/

صفت نسبی

[ویرایش]

ملی

  1. مربوط به عموم ملت؛ آن چه مربوط به ملت و قوم باشد.
    ملی ممکن یک اصطلاحات بسیار باستانی باشد، و در زبان معیار باستان، مِل، مَل و مُل مفاهیم متفاوت داشته‌اند؛ و یکی از اصطلاحات ویژه ملایر است.
  2. ویژگی آنچه بر اساس رأی و تمایل بیشتر مردم ایجاد شده باسد؛ طرفدار ملت، هوادار ملت.
    1. این واژه را عرب از ملکوتا سریانی گرفته و خود سریانی ها آن را از آریایی ها در زمان زیر دست و زیر فرمان بودنشان گرفتند: واژه آریایی *لِک lek ( در پهلوی lekā ) همخانواده با location انگلیسی و loka در سنسکریت به معنای سرزمین اقلیم بوم زمین است که از آن واژه مَلِک ( مَه=بزرگ لِک=سرزمین ) به معنای سلطان را ساخته اند. واژه مملکت ( مام=بدنه - تمام لِک=ملت ات ) به معنای امپراتوری یا شاهنشاهی است که از پیوستن چندین ملت شکل میگیرد ( مام میهن=تمامیت میهن ) . در سنسکریت loka लोक در بلوچستان واژه mahlk مہلوک همتای واژه ملت هستند. عرب از مَلِک واژه ملوک و از مملکت واژه ممالک را به دست آورده است. *پیرس: فرهنگ واژگان پهلوی: شادروان بهرام فره وشی
    2. در سغدی واژه نافچ را برای ملت داریم. این واژه با ناف یا نافَگ پهلوی که به چم خانواده است، همریشه است. بن مایه: فرهنگ سغدی، دکتر بدرالزمان قریب

ریشه شناسی۲

[ویرایش]

صفت

[ویرایش]

مَلِیّ

  1. توانگر، توانا. مالدار، ثروتمند. انبوه، متراکم.

––––

برگردان‌ها

[ویرایش]
ترجمه‌ها

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ بزرگ سخن
  • فرهنگ لغت معین