ه
ظاهر
فارسی
[ویرایش]همچنین ببینید -ه
حرف
[ویرایش]سی و یکمین حرف از الفبای فارسی که در حساب ابجد برابر با عدد پنج است.
پسوند
[ویرایش][ـهِ]
- نسبت و اتصاف: الف - به اسم عام پیوندد و صفت سازد: نبرده نبردی. ب - به اسم عام پیوندد و مفهوم اخص یابد: زرده. ج - به کلمة مرکب از عدد و اسم عام پیوندد و معنی مقدار دهد. (این نوع را هم «ها» ی مقداریه نامند)
- به اسم ذات یا صفت مطلق ملحق گردد و تغییری ظاهراً در معنی کلمه و هویت دستوری ندهد: آشکار آشکاره.
- به صفت مختوم به ین پیوندد: زرین ه.
- به کلمة (صفت و اسم)
- مختوم به ان جمع پیوندد، به دو صورت: الف - غالباً قید سازد: مرد ان ه. ب - گاه صفت سازد: استادانه.
- شباهت (مانندگی): پایه.
- دارایی و خداوندی: الف - به عدد پیوندد و اسم سازد: پنجه. ب - به عدد و معدود پیوندد و صفت سازد به معنی دارای آن عدد و معدود: دو دره. ج - گاه به اسم صوت پیوندد و اسم سازد: ترقه.
- نام ابزار - به بن اکنون پیوندد و نام ابزار سازد: آتشزنه (بن اکنون از مصدر زدن + ه)، کوبه (بن اکنون از مصدر کوبیدن + ه)، کاوه (بن اکنون از مصدر کاویدن+ه)، لیسه (بن اکنون از مصدر لیسیدن + ه)، استره (بن اکنون از مصدر استردن + ه)، سمبه (بن اکنون از مصدر سمبیدن + ه)، دمه (بن اکنون از مصدر دمیدن + ه).
- اسم مفعول - به آخر مصدر مرخم سوم شخص مفرد ماضی مطلق پیوندد و اسم مفعول سازد: آمده.
- اسم فاعل - به آخر سوم شخص جمع مضارع پیوندد و اسم فاعل سازد: آینده.
- اسم مصدر - به ریشة فعل + دوم شخص امر حاضر پیوندد و اسم مصدر سازد: پذیره.
- اسم مکان - به آخر اسم یا صفت پیوندد و نام مکانی خاص گردد: انجیره.
- معرفه - در تداول به آخر اسم یا صفت به جای موصوف پیوندد و افادة معرفه کند: آقاهه.
- تحقیر - گاه در تداول به آخر اسم پیوندد و افادة تحقیر کند: پسره.
منبع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین
گنابادی
[ویرایش]شبهجمله
[ویرایش][هَ]
- ها، هان، بفرمایید، بله؟، فرمایش؟
هندیرانی
[ویرایش]پیشوند
[ویرایش]- نیاهندوایرانی [هُـ] یا [هَـ] یا [هِـ]