نتایج جستجو

[حمل‌ونقل هوایی] مهارت در هدایت هواگَرد که شامل برخورداری از معلومات دانشگاهی و خصوصیاتی نظیر عقل سلیم و واکنش سریع و هشیاری و تجربه است. «مهارت پرواز» هم‌ارزِ...

حوزه: [اعتیاد] هریک از مهارت‌های کلامی و غیرکلامی که فرد را قادر می‌سازد تا در برابر پیشنهاد مصرف مواد مقاومت کند. «مهارت امتناع» هم‌ارزِ «refusal skill»؛...

(~. دَ) (ح چابکی. مهارت. فرهنگ لغت معین...

(~. دَ تِ) (ح مهارت، زبردستی. فرهنگ لغت معین...

(یَ دِ لا) عربی مهارت، زبردستی، توانایی. فرهنگ لغت معین...

(~.) (ح توانایی، مهارت. فرهنگ لغت معین انگلیسی sleight proficiency dexterity...

(بِ لِ) (اِم کارسازی. چستی، مهارت. باهوشی. فرهنگ لغت معین...

(~. طَ) کنایه از: مهارت و تبحر در حرفه‌های نوازندگی، نقاشی، پزشکی و مانند آن. فرهنگ لغت معین...

فارسی /نَوازَندِ/ نوازنده آن که ساز می‌زند یا در نواختن سازی مهارت دارد. نوازش کننده. –––– ترجمه‌ها فرهنگ لغت معین...

(حَ یا حِ) عربی (اِم مهارت، چیره - دستی، استادی. فرهنگ لغت معین...

[ ت َ ف َ س ُ ] (ع مص ) حکمت تعاطی فلسفه کردن و حکمت داشتن مهارت در چیزی...

فارسی /تِیر/اَنداز/ تیر انداز آنکه با تفنگ یا توپ، تیر شلیک می‌کند. (قدیم): کسی که در تیر انداختن بویژه با کمان مهارت داشت. –––– ترجمه‌ها فرهنگ بزرگ سخن...

(وَ زَ) کار کردن. مهارت. حصول. کوشش. زراعت. صنعت، حرفه. فرهنگ لغت معین...

(حَ یا حِ قَ) عربی حذاقة (اِم مهارت، چیره دستی. فرهنگ لغت معین...

فارسی /صنایع/دستی/ صنایع‌دستی کاردستی یا تولیدی که با دست پدید آید، هنری که با مهارت دست تولید شود. –––– ترجمه‌ها...

هنری. هنر کی بود تا نباشد گهر .... نژاده کسی دیده‌ای بی‌هنر (فردوسی) بی‌فضیلت، بی‌بهره بودن از فضیلت یا مهارت. هنرمند فرهنگ بزرگ سخن: ISBN 964-6961-91-6...

(تَ بَ حُّ) عربی بسیار دانا بودن، در علمی مهارت بسیار داشتن. فرهنگ لغت معین انگلیسی conversancy conversance...

عربی /رامِح/ رامح (قدیم): نیزه‌زن. نیزه‌دار، کسی که در نبرد با نیزه مهارت داشت. فرهنگ لغت معین...

(وَ زَ دِ یا دَ) (اِ کارکننده. مهارت کننده. حاصل کننده. کوشنده. زراعت کننده. فرهنگ لغت معین...

(مَ رَ) عربی مهارة چیره دستی، توانایی در کار. فرهنگ لغت معین ایتالیایی abilità انگلیسی workmanship wonderwork versatility tact sophistication skill proficiency...