نتایج جستجو

حوزه: [موسیقی] نمایان هر نغمه‌ای جز بن‌مایه متـ . نمایان جانشین secondary dominant. «نمایان گذرا» هم‌ارزِ «applied dominant»؛ منبع: گروه واژه‌گزینی و زیر...

فارسی /آدَم/نَمایان/ آدم‌نمایان (جانوری): تیره‌‌ای از جانوران شامل میمون‌های بی‌دم که شبیه انسان هستند، مانند شامپانزه و گوریل. فرهنگ بزرگ سخن...

نمایان ساختن...

خصوصيت مهم ويژگي اصلي نمایان کردن...

/نَمایادَنْ/ نمای + ـادن مصدر ناگذرای نمودن؛ نمایان شدن: علی ناگهان در چارچوب در نمایاد! نمایادن نمایان شدن...

حوزه: [ریاضی] فرمولدار. «نقطۀ نمایان» هم‌ارزِ «exposed point»؛ منبع: گروه واژه‌گزینی و زیر نظر غلامعلی حدادعادل، دفتر دوازدهم، فرهنگ واژه‌های مصوب فرهنگستان،...

دریافتپذیر/نمایان کردن چیزی برای ذهن؛ آشکار کردن: آشکاریدن عیب دیگران پسندیده نیست. آشکاریدن /آشْکاریدَنْ/ چیزی را برای ذهن دریافتپذیر/نمایان کردن؛ آشکار...

(مُ کَ ش) (اِ کشف شده، نمایان شده. فرهنگ لغت معین...

(مَ دَ) خارج شدن. نمایان شدن. سرکشی کردن. فرهنگ لغت معین ایتالیایی sputare sbucare...

(پَ) نمایان، آشکار، ظاهر. فرهنگ لغت معین انگلیسی visible extant conspicuous emerge appear...

(نَ) ظاهر، هویدا، آشکار. فرهنگ لغت معین انگلیسی visible seeming ostensible egregious dominant peer indicate geste gest feature feat standaway libration...

(پَ) پهلوی پیدا، روشن، نمایان. برگزیده، مستثنی. فرهنگ لغت معین انگلیسی keloid diachrony airglow hemophilia...

(سَ هِ تَ) پهلوی نمایان شدن، ظاهرشدن. نگریستن. ترسیدن، رمیدن. فرهنگ لغت معین...

است متـ . آکورد هفتم بزرگ ـ‌ کوچک major-minor seventh chord. «آکورد هفتم نمایان» هم‌ارزِ «dominant seventh chord»؛ منبع: گروه واژه‌گزینی و زیر نظر غلامعلی...

یا شیر تازه باشد، ابیض. رنگ شیر؛ رنگ برف تازه. سیاه. اسود. (کن.): ظاهر، نمایان. سفید و اسپید و سپی نیز گویند. –––– ترجمه‌ها فرهنگ بزرگ سخن فرهنگ لغت معین...

فارسی /آدَم/نَما/ آدم‌نما (جانوری): هر یک از آدم نمایان؛ میمون آدم‌نما‌. فرهنگ بزرگ سخن...

کمیت زیاد؛ مقابل کوچک. دارای اهمیت و موقعیت اجتماعی؛ یا برجسته و مشهور، نمایان. بالغ، بزرگسال؛ دارای سن بیشت ترکی عنوان احترام‌آمیز برای پدر، مادر، دایی،...

(~. زَ دِ) عربی کسی که بر اثر شنیدن خبری خوش دچار هیجان و نشاط شده باشد. ویژگی چهره‌ای که در آن شادی نمایان فرهنگ لغت معین...

کار بزرگ و نمایان، کاری که در آن هنرنمایی کرده باشند. فرهنگ لغت معین ایتالیایی capolavoro انگلیسی stunt mesterpiece masterwork masterstroke feat exploit...

فارسی /آشکار/شدَن/ آشکار‌شدن نمایان شدن، ظاهر شدن. چون شود خورشید رویت آشکار/ ماه زیر میغ در پنهان رَوَد. «عطار‌نیشابوری فرهنگ بزرگ سخن...