پلنگ
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه شناسی
[ویرایش]- نیاهندوایرانی
از ایرانی باستان. همریشه با سانسکریت पृदाकु (pṛ́dāku)، هیتی parsnaš. نیز همریشه با یونانی πᾰ́ρδᾰλῐς (párdalis)، وامواژهای ایرانی.
ویکیپدیا مقالهای دربارهٔ پلنگ دارد |
آوایش
[ویرایش]- [پَ/لنگ]
قید
[ویرایش]پلنگ
- به مفهوم باستانی معطل کردن، لنگ کردن. تلفظ صحیح باید پعلنگ باشد.
- در گذشتههای بسیار دور، مسافتهای هفتاد هشتاد کیلومتری از شهری به شهر دیگر در یک روز طی میشد. گاهی عابران از تنگه و صخرهای باید میگذشتند، از بد شانسی گاهگدار پلنگی در صخره اطراق میکرد از برای شکار، این باعث میشد حتی عابران اگر سه چهار نفر هم بودند پایین دست صخره معطل یا لنگ حیوان درنده شوند تا حیوان به میل و رغبت خودش محل را ترک نماید تا راه عبور گشوده شود، مدت زمانی که لنگ آن حیوان سپری میشد پلنگ یعنی علاف آن حیوان نامیده شد.
ریشه شناسی ۲
[ویرایش]اسم
[ویرایش]- جانوری از تیره گربه سانان و گوشت خوار که روی پوست بدنش خالهای سیاه بسیار وجود دارد و آن گونههای متعدد دارد.
اسم
[ویرایش]- پُلُنْکد :(polong) در گویش گنابادی یعنی بقچه، شال.
واژههای مشتق شده
[ویرایش]منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین
––––
برگردانها
[ویرایش]ترجمه | ||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|