یار
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- پهلوی
آوایش
[ویرایش]- /یار/
اسم
[ویرایش]یار
- آنکه به او عشق میورزد، معشوق. دوست، رفیق.دوست، همدم، معشوق. ناصر، معین.
- (ورزش): یار گرفتن در بازی یک یا چند تن از بازیکنان را برای کمک به خود. برگزیدن.
کهنواژه
[ویرایش]- یار در زبان معیار باستان یک کلمه خالص است، و به معنی شکافتن، و به دو قسمت کردن مانند نصف کردن خیار با کارد.
منابع
[ویرایش]- فرهنگ بزرگ سخن/ فرهنگ لغت معین/ فرهنگ شمس