پرش به محتوا

آل

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

گونه‌های دیگر نوشتاری

[ویرایش]

ریشه لغت

[ویرایش]
  • پهلوی
  • واژه آل اَد" در زبانِ پارتی به چمِ " با" بوده است؛ چنانکه واژه یِ " اَدهَم" به چمِ " با همدیگر، باهم" بوده است. " اَد" در بلخی با دگرگونیِ آواییِ " د/ل"، " اَل" شده است؛ چنانکه در واژه یِ " الفنجیدن" نیز دیده می شود. پس افزون بر " مَت" در اوستایی که با واژه یِ " mit" در زبانِ آلمانی همریشه می باشد، می توان از " اَد/ اَل" به عنوانِ عملگرِ پیشوندیِ " با" بهره گرفت. برای نمونه ما در دانشِ حساب همواره چیزی را " با" چیزی جمع می کنیم، از همین رو می توانیم از پیشوندهایِ " مَت" یا " اَد/اَل" در زبانِ پارسی به عنوانِ عملگرِ پیشوندیِ "با" بهره ببریم. در زبانِ آلمانی پیشوندِ " mit: میت" و در زبانهای اروپایی " ad: اَد" چنین ویژگی را دارند. در زبانِ پارسی پیشوندِ " هم" جورِ عملگرِ پیشوندیِ " با " را نیز می کِشَد. نمونه: x "با" y همراه شد. x دیدگاهش را "با" دیگران همرسانی کرد. پس شایسته است که ما یکی از دو پیشوندِ " مَت" و " اَد/اَل" را در این نقش با کارواژه ها همراه سازیم و نوواژگانی را پدید آوریم. " مَت" به عنوانِ یک پیشوندِ جدایی پذیر میتواند بکارگرفته شود؛ در زبانِ آلمانی "mit" پیشوندِ جدایی پذیر است بمانندِ " mitgeteilt " از کارواژه یِ " mit. teilen". درباره یِ جدایی پذیری یا ناپذیریِ " اَد/اَل" دیدگاهی ندارم ولی به دیده دریافته شده است که پیشوندهایِ جدایی پذیر بازخوردِ بهتری درمیان مردم دارند. ( نویسنده می داند که تاکنون پیشوندِ " اَل" در " الفنجیدن" جدایی ناپذیر بوده است؛ چنانکه می گوییم " می اَلفنجم" و نمی گوییم " اَل می فَنجم". ) پَسگَشت: رویبرگِ 210 از نبیگِ " زبانهایِ ایرانی" ( گرنوت ویندفُر ) THE IRANIAN LANGUAGES" Edited by Gernot Windfuhr ( 3. 1. 5 ) "

آوایش

[ویرایش]
  • /آل/

اسم

[ویرایش]

آل

  1. (فرهنگ‌عوام): موجودی افسانه‌ای که در صحراها و چشمه‌سارها زندگی می‌کند و به زن تازه‌زا صدمه می‌رساند و یا جگر او را می‌دزدد و یا فرزند او را می‌رباید.
    نام یکی از نژادهای مرموز و خطرناک با چشمانی زاغ که به هیچ موجودی رحم نمی‌کند، آل‌گؤز، چشم‌زاغ.
  2. نام موجودی موهوم که عوام معتقدند به زن تازه زا آسیب می‌رساند به همین علت افرادی به مدت شش تا ده روز تا صبح بالای سر زئوا بیدار می‌ماندند.[۱]. دلهره یا بیماری خاص زنان باردار.
  3. (قدیم): مُهر پادشاهان مغول و ایلخانان که با رنگ سرخ زده میشد.
  4. جزء پیشین بعضی از کلمه‌های مرکّب مانند آل‌و‌آجیل، آل‌وآشغال، آل‌وابزار، آل‌واوضاع.
  5. (عربی): خاندان، دودمان، طایفه، اولاد.
  6. (قدیم): جایی در بیابان که به هنگام تابش آفتاب همچون آب نماید، سراب.

صفت

[ویرایش]
  1. (قدیم): نام درختی که از ریشه آن رنگی سرخ می‌گیرند و جامه را با آن به رنگ سرخ درمی‌آورند. سرخ، سرخ‌رنگ کمرنگ.

کهن واژه

[ویرایش]
  1. آل یا عال در زبان معیار باستان کلمه‌ای خالص بوده؛ که چند تعبیر و ترجمه برای آن ممکن است. نخست فعل مضارع گرفتن به معنی بگیر؛ دوم به معنی ایل و تبار بوده و سه دیگر همان موجود خیالی که بوسیله رنگ چشم متمایز میشد، آل‌گؤز شاید همان چشم‌زاغ باشد

واژه‌های مشتق شده

[ویرایش]

برگردان‌ها

[ویرایش]
ترجمه

پانویس

[ویرایش]
  1. " اَد" در زبانِ پارتی به چمِ " با" بوده است؛ چنانکه واژه یِ " اَدهَم" به چمِ " با همدیگر، باهم" بوده است. " اَد" در بلخی با دگرگونیِ آواییِ " د/ل"، " اَل" شده است؛ چنانکه در واژه یِ " الفنجیدن" نیز دیده می شود. پس افزون بر " مَت" در اوستایی که با واژه یِ " mit" در زبانِ آلمانی همریشه می باشد، می توان از " اَد/ اَل" به عنوانِ عملگرِ پیشوندیِ " با" بهره گرفت. برای نمونه ما در دانشِ حساب همواره چیزی را " با" چیزی جمع می کنیم، از همین رو می توانیم از پیشوندهایِ " مَت" یا " اَد/اَل" در زبانِ پارسی به عنوانِ عملگرِ پیشوندیِ "با" بهره ببریم. در زبانِ آلمانی پیشوندِ " mit: میت" و در زبانهای اروپایی " ad: اَد" چنین ویژگی را دارند. در زبانِ پارسی پیشوندِ " هم" جورِ عملگرِ پیشوندیِ " با " را نیز می کِشَد. نمونه: x "با" y همراه شد. x دیدگاهش را "با" دیگران همرسانی کرد. پس شایسته است که ما یکی از دو پیشوندِ " مَت" و " اَد/اَل" را در این نقش با کارواژه ها همراه سازیم و نوواژگانی را پدید آوریم. " مَت" به عنوانِ یک پیشوندِ جدایی پذیر میتواند بکارگرفته شود؛ در زبانِ آلمانی "mit" پیشوندِ جدایی پذیر است بمانندِ " mitgeteilt " از کارواژه یِ " mit. teilen". درباره یِ جدایی پذیری یا ناپذیریِ " اَد/اَل" دیدگاهی ندارم ولی به دیده دریافته شده است که پیشوندهایِ جدایی پذیر بازخوردِ بهتری درمیان مردم دارند. ( نویسنده می داند که تاکنون پیشوندِ " اَل" در " الفنجیدن" جدایی ناپذیر بوده است؛ چنانکه می گوییم " می اَلفنجم" و نمی گوییم " اَل می فَنجم". ) پَسگَشت: رویبرگِ 210 از نبیگِ " زبانهایِ ایرانی" ( گرنوت ویندفُر ) THE IRANIAN LANGUAGES" Edited by Gernot Windfuhr ( 3. 1. 5 ) "

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ بزرگ سخن/ فرهنگ لغت معین/ فرهنگ کوچک زبان پهلوی/ فرهنگ واژه‌های اوستا/ فرهنگ شمس