بدن
ظاهر
فارسی
[ویرایش]- گونههای دیگر نوشتاری
- بودن
ریشه لغت
[ویرایش]- پهلوی
آوایش
[ویرایش]- /بَدَن/
اسم
[ویرایش]بدن
- ساختمان کامل یک موجود زنده، بویژه انسان و جانور؛ ساختمان ظاهری و مادی موجود زنده، تن، پیکر، کالبد.
- (گفتگو): در زبان عمومی:تنه، تن، آن قسمت از ساختمان موجود زنده شامل سینه، پشت، و شکم.
- واژه بدن که در لغتنامه دهخدا گفته شده از ریشه ی واژه پهلوی بودن است. بودن : دکتر کزازی در مورد واژه ی بودن می نویسد : ( ( بودن در پهلوی بوتنbutān، در پارسی با هستن درآمیخته است ( بُنِِ اکنون ) ( ریشه مضارع ) آن در پهلوی بو baw و باش بوده است. ) ) حکیما چو کس نیست، گفتن چه سود؟ از این پس بگو کافرینش چه بود. ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 185 )
––––
برگردانها
[ویرایش]منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین
- فرهنگ بزرگ سخن