تنگ
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- پهلوی
آوایش
[ویرایش]- /تَنگ/
صفت
[ویرایش]تنگ
- ویژگی لباس، کفش، یا کلاهی که از اندازه مورد نظر کوچکتر باشد. مقابل گشاد.
- باریک، کمعرض، جایی که کسی یا چیزی به دشواری در آن قرار گیرد. بسیار نزدیک.چسبان.
- تِنْگَ: در گویش گنابادی یعنی خُشکی ، گذرگاه
ریشه شناسی۲
[ویرایش]تُنگ
- ظرفی بلوری یا چینی و مانند آن با گردن استوانهای نسبتاً باریک که در آن، آب یا نوشیدنیهای دیگر میریزند.
- بار، لنگه بار، عدل، جوال.
- تسمهای که به کمر اسب یا الاغ بندند.
- آن چه که بدان چیزهایی را تحت فشار قرار دهند مانند قید صحافی.
––––
برگردانها
[ویرایش]ترجمهها | ||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
منابع
[ویرایش]- فرهنگ بزرگ سخن
- فرهنگ لغت معین