سرشجیدن

فارسی

همچنین ببین: سانجیدن؛ کرجیدن؛ ارزجیدن

مصدر

• /سِرِشْجیدَنْ/ برامده از سرشت + ـجیدن

1. فرایند سنجیدن سرشت/ماهیت/ذات چیزی؛ بررسیدن برای یافتن اینکه آیا دو چیز به ظاهر متفاوت، ذاتا یکی هستند یا نه:

   در پایتون، برای سرشجیدن دو متغیر از عملگر is استفایشد.

فعل

سرشجیدن

• /سِرِشْجیدَنْ/

1. سرشت/ماهیت دو چیز را باهم سنجیدن؛ بررسیدن اینکه آیا دو چیز ذاتا یکی هستند یا نه:

   ستاره‌شناسان ستاره شمالی و قطبی را باهم سرشجیدند و یافتند که آنها دو چیز متفاوت اند.

فعل‌ها
بن واژه			سرشجیدن
بن ماضی			سرشجید
بن مضارع			سرشج
شخص		مفرد			جمع
		اول شخص	دوم شخص	سوم شخص	اول شخص	دوم شخص	سوم شخص
گذشته		من	تو	او	ما	شما	اویان/آن‌ها
	ساده	سرشجیدم	سرشجیدی	سرشجید	سرشجیدیم	سرشجیدید	سرشجیدند
	استمراری	می‌سرشجیدم	می‌سرشجیدی	می‌سرشجید	می‌سرشجیدیم	می‌سرشجیدید	می‌سرشجیدند
	کامل	سرشجیده بودم	سرشجیده بودی	سرشجیده بود	سرشجیده بودیم	سرشجیده بودید	سرشجیده بودند
	التزامی	سرشجیده باشم	سرشجیده باشی	سرشجیده باشد	سرشجیده باشیم	سرشجیده باشید	سرشجیده باشند
	مستمر	داشتم می‌سرشجیدم	داشتی می‌سرشجیدی	داشت می‌سرشجید	داشتیم می‌سرشجیدیم	داشتید می‌سرشجیدید	داشتند می‌سرشجیدند
حال		من	تو	او	ما	شما	اویان/آن‌ها
	ساده	سرشجم	سرشجی	سرشجد	سرشجیم	سرشجید	سرشجند
	استمراری	می‌سرشجم	می‌سرشجی	می‌سرشجد	می‌سرشجیم	می‌سرشجید	می‌سرشجند
	کامل	سرشجیده‌ام	سرشجیده‌ای	سرشجیده/سرشجیده‌است	سرشجیده‌ایم	سرشجیده‌اید	سرشجیده‌اند
	ملموس	دارم می‌سرشجم	داری می‌سرشجی	دارد می‌سرشجد	داریم می‌سرشجیم	دارید می‌سرشجید	دارند می‌سرشجند
	التزامی	بسرشجم	بسرشجی	بسرشجد	بسرشجیم	بسرشجید	بسرشجند
آینده	-	من	تو	او	ما	شما	اویان/آن‌ها
		خواهم سرشجید	خواهی سرشجید	خواهد سرشجید	خواهیم سرشجید	خواهید سرشجید	خواهند سرشجید
دستوری		-	تو	-		شما	-
	امر		بسرشج			بسرشجید
	نهی		نسرشج			نسرشجید