چوم

از ویکی‌واژه

فارسی[ویرایش]

اسم[ویرایش]

چوم (جمع چوم‌ها)

  1. افزاری است از چوب و آن چون نیمکتی است و در زیر دو غلطک دارد و بر هر غلطک جای‌بجای دندانه‌های چوبی نصب شده است و به گاو و یا اسب کشیده شود و چون بر ساقه‌های گندم حرکت کند، خرد کند و کاه از دانه جدا سازد. «آلتی است از چوب که به اسب بسته می‌شود، آدمی بر آن می‌نشیند تا سنگین شود و از حرکت اسب و گردش آن آلت روی خرمن دانه از خوشه به تدریج جدا می‌شود». (فرهنگ نظام). اسبابی است که ساقه گندم را خرد می‌کند. و در تداول مردم خراسان گردونه گویند. جَنجَل (در تداول مردم روستاهای قزوین).
  2. چربی و پیه و شحم.

فعل[ویرایش]

  1. [اصفهانی] در شهرستان های نجف آباد و سیرجان کرمان کاربرد دارد. و معانی مختلفی می‌توان از آن برداشت کرد:
    نمی‌دانم، ندانستن
    - اولی: سلام یدالله کوجاس (کجاست)؟
    - دومی: چوم تا ده دقیقه پیش اینجا بود و رفت.
    ابراز بی‌خیالی، عدم پاسخ قطعی به یک پرسش
    - هوا هم امروز سرد شده!
    - چوم! (یعنی واسم مهم نیست!)
    سرمازدگی
    _ اولی: سلام چه خبر از باغ؟
    _ دومی: دیشب همه گل بادوم‌ها رو چوم زده (تمام شگوفه بادم ها را سرمازده)

اسم خاص[ویرایش]

  1. دهی است از دهستان کوارج بخش حومه ٔ شهرستان اصفهان. ۱۰۵ تن سکنه دارد. از زاینده‌رود آبیاری می‌شود. محصول عمده‌اش غلات، ذرت و پنبه است.